سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستان همدم
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)

بى شک با فرا رسیدن ماه محرم تمام شیعیان به یاد یک روز غم بار مى افتند روزى که یادآور یکى از جانسوزترین ایام سال است ، روز دهم ماه محرم سال 61 هجرى و سرزمین کربلا.
در این ماه پرحادثه ترین وقایع سال نهفته است که نباید هیچ مسلمانى این ایام را فراموش کند و با اینکه حدود سیصد و شصت سال از آن حادثه مى گذرد هنوز گرمى کربلا دلها را براى فرزند زهرا علیهاالسلام بى تاب مى کند چرا که بفرموده امام حسن مجتبى علیه السلام : هیچ روزى بالاتر از روزى که بر اباعبدالله گذشت نیست .

کربلا کجاست؟

قبله اهل حقیقت کربلاست کربلا،او قبله اهل ولاست گر چه دارد کعبه،مروه با صفا لیک،کى دارد مناى کربلا؟ کعبه را گر زمزم است آب حیات کربلا را آب خضر آمد فرات رو نما عارف،صلات رکعتین در خم ابروى محراب حسین

«کربلا»،مدفن سید الشهداست،سرزمینى که عظیمترین حماسه خدایى بشر،درعاشوراى سال 61 در آن اتفاق افتاد و موجش سراسر تاریخ و پهنه جهان را فرا گرفت.

خاک آن،بوى خون مى‏دهد و تربت کربلا مقدس و الهام‏بخش است و در فضیلت آن،روایات بسیارى نقل شده است. (1) امام على‏«ع‏»پس از جنگ صفین،هنگام عبور از کربلا همراه برخى همراهان،چشمانش پر از اشگ شد و فرمود:اینجاست محل فرودآمدنشان...و اینجاست‏شهادتگاه‏عاشقان بى‏نظیر که در گذشته و آینده،نمونه ندارند:«...مصارع عشاق شهداء لا تسبقهم من‏کان قبلهم و لا یلحقهم من بعدهم...» (2) و به همین خاطر،«کربلا»سمبل ایثار و جانبازى وشهادت‏طلبى و شوق و شور حماسى شناخته شده است و در طول تاریخ نیز،کانون‏عشقهاى برتر بوده و همچون مغناطیسى،دلهاى مشتاق و شیداى معرفت را به سوى خودکشیده است.در حماسه دفاع مقدس ایران نیز،بسیارى از رزمندگان اسلام،به شوق کربلاو زیارت حرم حسینى،جبهه‏ها را درمى‏نوردیدند و با بعثیان کافر مى‏جنگیدند و رو به‏کعبه عشق،کربلاى سید الشهدا«ع‏»شهید مى‏شدند،چون کربلا سمبل هر جایى است که‏صحنه دیگرى حق و باطل باشد.

در روایات آمده است که سید الشهدا«ع‏»نواحى اطراف قبر خویش را از اهل نینوا وغاضریه به مبلغ شصت هزار درهم خریدارى کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنان شرطکرد که مردم را به جایگاه قبرش راهنمایى کنند و هر که را به زیارت آن حضرت آید،سه‏روز مهمان نمایند و پذیرایى کنند.(3)

1-سفینة البحار،ج 2،ص 11 و 475

2-سفینة البحار،ج 2،ص 197

3-مجمع البحرین،طریحى،واژه‏«کربل‏».



برچسب‌ها: دوستی
[ پنج شنبه 86/11/18 ] [ 10:58 صبح ] [ حسین علی شیخ ]
امام خمینى(ره) شیداى اهل بیت(ع)

غلامرضا گلى‏زواره

چهره‏اى ملکوتى

حضرت امام خمینى(ره) در جهت اعتلاى اسلام و بیدارى جامعه اسلامى‏همان مسیرى را پیمود که رسول اکرم(ص) و ائمه هدى‏علیهم السلام‏در نوردیده بودند. آن بزرگوار، با تکیه برارزشها و فضایل،انقلاب عظیمى را بنیان نهاد که از شجره طیبه خاندان عصمت وطهارت طراوت گرفته بود.

روح‏الله، روشن ضمیر عصر حاضر با عصا و ید بیضاى موسوى، حکمت‏مصطفوى و شجاعت علوى براى رهایى مظلومان و محرومان کمرهمت‏بست‏و دل آنان را به نور امید روشن ساخت. حرکت الهى او به مومنان‏عزت، به مسلمین ابهت و اقتدار و به دنیاى خفته در جهل وبى‏خبرى مادیت، معنویت عطا فرمود.

به فرمایش مقام معظم رهبرى حضرت آیه‏الله خامنه‏اى:

«... امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدى(ص) وبا اعتماد به ایمان دینى مردم و با شجاعت و اخلاص و توکل‏کم‏نظیر خود، راه مبارزه را در میان سختى‏ها و مصایب طاقت‏فرساگشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را باواقعیت‏هاى تلخ و راه علاج آن آشنا کرد...» امام خمینى(ره) ازخصالى برخوردار بود که شایسته اعتنا و احترام است. او، از نظرعلم و عمل، درک عمیق معرفتى و تقواى عملى وعلمى، در حد یکى ازبزرگترین شخصیتهاى جهان اسلام بود. او جان بر طبق اخلاص نهاد وپر صلابت چون کوه پیش رفت تا حق بماند، سنت رسول اکرم(ص) ازغبارهاى بدعت، جمود، خمود و موهومات مصون گردد و فرهنگ‏اهل‏بیت‏علیهم السلام چون جویبارى با صفا کشتزار تشنه انسانیت راسیراب سازد.

محبت و معرفت

امام خمینى(ره) از دوران نوجوانى با اطاعت از احکام الهى به‏تزکیه و تصفیه درون و تحصیل مقامات معنوى روى آورد و در همین‏دوران، عطر پارسایى‏اش در فضاى جان مشتاقان مکارم پیچید. سحرخیزى، تهجد و راز و نیاز به درگاه حى بى‏نیاز حالاتى است که‏امام خمینى از همان اوان جوانى بدان اهتمام داشت. حب خداوند،که به صورت فطرى در عمق جانش وجود داشت، دلش را روشن گردانیدو چون به ایمان و معرفت و اخلاص خویش افزود، این محبت ملکوتى‏در وجودش فزونتر گردیده، چون چشمه‏اى جوشید و او را از یاد غیرخدا پاک ساخت. بدین ترتیب، جذب پاکیها شد و پیوندى مستحکم باخاندان عصمت و طهارت بر قرار کرد.

این پیوند مقدس به تدریج‏به عشقى جاودان تبدیل شد. او دیگرسراپا محبت و شیفتگى شده بود. هرکجا روایتى از امام(ع) به‏میان مى‏آمد و یا نام راوى احادیث اهل‏بیت‏علیهم السلام رامى‏شنید، احترام مى‏نهاد و تجلیل مى‏کرد; و در مورد امامان‏علیهم‏السلام مى‏فرمود: «سلام الله علیهم اجمعین‏». عشق به خاندان‏عصمت و طهارت سبب شد تا براى دفاع از حریم آنان کتاب «کشف‏اسرار» را در سنین جوانى به رشته تاءلیف درآورد و براى زیارت‏خانه خدا و کربلاى امام حسین(ع) کتابهایش را بفروشد. بارهااتفاق مى‏افتاد که امام از حالات و سیره اهل‏بیت‏علیهم السلام‏مطالبى نقل مى‏فرمود تا مسایل اسلامى به صورت خشک عرضه نگردد وروح معنوى شاگرد تکامل داده شود.

صداى یاحسین(ع) سرشک بر دیدگانش جارى مى‏ساخت. و با آنکه درمصایب شکیبا بود و حتى براى شهادت فرزند ارشدش حاج آقا مصطفى‏اشک نمى‏ریخت، در محافل ذکر اهل‏بیت‏علیهم السلام چون عبارت‏«السلام علیک یا اباعبدالله‏» را مى‏شنید قطرات اشک از دیدگانش‏فرو مى‏چکید. در ماجراى ارتحال فرزندش، هرکس وارد خانه امام درنجف مى‏گردید بى اختیار اشک مى‏ریخت، اما او چون کوهى استواربود و به هیچ وجه آثار شکست، اندوه و تاءلم در سیمایش هویدانشد. یکى از ذاکران حسینى گفت: این حالت امام خطرناک است.

باید کارى کرد تا ایشان نیز بگرید. نباید اجازه دهیم بغض امام‏در درونش منفجر شود.

پس به مناسبت، روضه حضرت على‏اکبر(ع) را خواند. امام سر برزمین نهاد و گریست. یکى از یارانش در باره مجالس روضه‏خوانى وى‏چنین مى‏گوید: آن زمانى که امام در ایران به سر مى‏برد، سه روزفاطمیه (اول، دوم و سوم جمادى الثانى) روضه داشت. در نجف که‏بود، سه شب احیا را هم اضافه کرد. روضه‏خوان که روضه مى‏خواند، امام همین طور دستمال دستش بود و گریه مى‏کرد. گاهى هم در کربلادر دسته‏هاى سینه‏زنى و عزادارى شرکت مى‏کرد و یا در نجف‏سوگواران حسینى خدمتش مى‏آمدند و امام هم به آنان اظهار لطف ومحبت مى‏کرد.

یکى از نویسندگان معاصر مى‏نویسد: «بارها مشاهده مى‏کردم که درمسجد بالاى سر حضرت معصومه(س) یا در خانه برخى از علما، امام‏همچنان آرام و ساکت نشسته بودند و به سخنان واعظ یا خطیب گوش‏مى‏دادند; ولى همین که لحظه ذکر مصیبت فرا مى‏رسید، دستمال ازجیب بیرون آورده و بى‏اختیار گریسته و گوهر اشک را از دیدگان‏مبارک جارى مى‏نمودند.

در زمانى که امام در فرانسه به سر مى‏بردند، چون ماه محرم فرارسید، در روز تاسوعا امام از یکى از همراهان خواست روضه‏بخواند. او عرض کرد: آمادگى ندارم و حال و هواى پاریس به هیچ‏وجه مناسب روضه‏خوانى نیست.

امام تاکید فرمود: فرقى نمى‏کند باید به همان صورت مجالس‏معمولى ایران، روضه بخوانى. وى ظهر تاسوعا در جمع خبرنگاران‏ایرانى و خارجى شروع به روضه‏خواندن کرد. ناگهان مشاهده شدامام سخت مشغول گریه است.

براى کسانى که از کشورهاى اروپایى آمده بودند، شگفت‏آور بود که‏مردى; پس از سالهاى متمادى مبارزه در برابر استبداد واستکبار، روز تاسوعا بنشیند و بگرید; اما امام به این تفاسیروقعى نمى‏نهاد و لازم مى‏دید آداب و رسوم محرم و ایام سوگوارى درآنجا هم اجرا شود.

امام چنان دلباخته و مشتاق اهل‏بیت و سیدالشهداء(ع) بود که هروقت روضه‏خوان یا مداح اهل‏بیت‏علیهم السلام را مى‏دید، تمام قدبلند مى‏شد; و نیز چون یکى از این افراد مى‏خواست از نزدش برود،او را بدرقه مى‏کرد.

یک بار امام را در جماران دیدند که به جاى صندلى بر زمین‏نشسته است; آن هم روز عاشورا و به احترام عزادارى امام‏حسین(ع) بود.

امام خمینى(ره) با درسهاى عملى‏اش به سوگوارى‏ها مفهومى دیگربخشید. وقتى گروهى از شبه روشنفکران به عزادارى و سینه‏زنى‏تاختند، شدیدا به ترویج‏سنت دیرینه عزادارى پرداخت; ازنهضت‏حسینى و سوگوارى براى آن حضرت دفاع کرد و فرمود:

«سیدالشهداء را این گریه‏ها حفظ کرده است... هر مکتبى تا پایش‏سینه‏زنى نباشد . .. گریه کن نباشد، حفظ نمى‏شود.»

صفاى زیارت

جلوه دیگر علاقه قلبى برخاسته از معرفت عمیق امام به‏اهل‏بیت‏علیهم السلام ، صفاى زیارت است. امام در حدود پانزده‏سالى که در نجف بود، هر شب در ساعتى خاص کنار مرقد حضرت‏على(ع) آمده، زیارت جامعه کبیره را مى‏خواند.

زیارتى که دست‏کم یک ساعت وقت مى‏خواهد، ولى انسان با خواندن‏مفاهیم آن احساس مى‏کند واقعا در برابر امامان معصوم‏علیهم‏السلام آنچه حق آنان است، بازگو مى‏کند و در حقیقت‏یک دوره امام‏شناسى است. تنها در شب‏هایى که بیمار بود و حتى نمى‏توانست‏به‏بیرونى منزل بیاید یا اوقاتى که در کربلا بود، این برنامه راترک مى‏کرد.

از مرحوم شهید حاج آقامصطفى خمینى نقل شده است: شبى‏هوا توفانى‏بود و بیرون رفتن از خانه مشکلاتى در برداشت. به امام عرض‏کردم: امیرمومنان(ع) دور و نزدیک ندارد، زیارت جامعه را که درحرم مى‏خوانید، امشب در خانه بخوانید. امام فرمودند: مصطفى،تقاضا دارم روح عوامانه را از مانگیرى. همان شب بالاخره به حرم‏مشرف شد. در نجف اشرف گاه در حرم مطهر حضرت على(ع) در میان‏مردم زیارت‏کننده، تنه مى‏خورد و مورد آزار قرار مى‏گرفت; بویژه‏آن که برخى زوار ساکن روستاهاى عراق بى‏مبالات و ناموزون راه‏مى‏رفتند و گاه به ایشان صدمه مى‏زدند. امام تمام این فشارها ورنج‏ها را در مشاهد مشرفه تحمل مى‏کرد، ولى از این که افرادى درجلو یا پشت‏سرش به عنوان همراه یا مراقب حرکت کنند، بیزاربود. کسى نقل مى‏کرد: امام را در حرم مطهر حضرت امام حسین(ع)

دیدم که در میان انبوه زوار گیر کرده، نمى‏توانست قدمى‏پیش‏گذارد. جلو رفتم و به کنار زدن مردم پرداختم. امام با تغیرو تعرض مرا منع کرد، ولى بى‏توجه به نهى‏ایشان کارم را ادامه‏دادم. ناگهان متوجه شدم امام از مسیرى که برایشان راه بازکرده‏ام نیامده، تغییر جهت داده‏اند.

تشرف امام خمینى(ره) به حرم مطهر حضرت على(ع) با آن آداب خاص‏زیارت نیز شایان توجه است. با کمال متانت و ادب اذن دخول‏مى‏خواند. بعد از طرف پایین پاى مبارک، وارد حرم مى‏شد و مقیدبود چنانکه در روایات وارد شده، از بالاى سرمطهر عبور نکند.

هنگامى که مقابل ضریح مطهر مى‏رسید، زیارت امین‏الله یا زیارت‏دیگرى را بانهایت اخلاص مى‏خواند. بعد دو باره به سوى پایین پابرگشته، در گوشه‏اى از حرم نماز مستحبى و زیارت و دعا به حالت‏نشسته مى‏خواند. سپس دو رکعت نماز مى‏خواند و با رعایت آداب واخلاص حرم را ترک مى‏کرد.

امام(ره) از روى مفاتیح دعا مى‏خواند، در حالى که عادت مراجع‏نیست چنین کنند و اگر دیده شده، در منزل و جاى خلوت چنین‏مى‏کنند.کیفیت زیارت امام، که بادعاهاى طولانى همراه بود، یک‏حالت از خود بى‏خود شدن وعمق اتصال روحى را با صاحب ضریح وامامى که زیارت مى‏کرد، نشان مى‏داد. همین حالت درحرم حضرت‏اباعبدالله و حضرت ابوالفضل‏علیهما السلام نیز مشاهده مى‏شد. یک‏بارهم که در ابتداى ورودش به عراق، به کاظمین و سامرا عزیمت‏کرد، همین برنامه دیده مى‏شد. درآن اوایل امام صبحها و شبها به‏حرم نخستین امام مشرف مى‏شد، ولى به دلیل تدریس و سایر مشاغل‏دیگر صبح‏ها نمى‏رفت.

در سحرگاه هراس انگیز آخرین شبى که امام در نجف بود و مقررگردید عراق را ترک گوید، فرمود: ناگزیر از اینجا باید بروم.

در اینجا با حرم مطهر امیرمومنان(ع) انس داشتم، اما خدامى‏داند دراین مدت من از دست اهل اینجا چه کشیدم. و باکنایه‏بخشى از رنجهایى را که متحمل شده بود، بیان کرد. این برنامه‏ما را به یاد جدبزرگوارش حضرت على(ع) مى‏اندازد که مى‏فرماید:

بعد از رحلت رسول اکرم(ص)، آن قوم چه رنجهایى برایش فراهم‏کردند و کوشیدند دست از کارش بردارد; ولى او چنین نکرد. امام‏هم چنین روشى را در تاریخ مبارزات خود اتخاذ کرد.

امام زیارت عاشورا را در ماه محرم و اربعین حضرت امام حسین(ع)

مى‏خواند. در اغلب ایام زیارتى، در کنار مرقد حضرت امام‏حسین(ع) بود. در دهه عاشورا هر روز زیارت عاشوراى معروف را باصدمرتبه سلام و صدمرتبه لعن مى‏خواند. در پاریس هم این برنامه‏را ادامه مى‏داد.

امام در چند سالى که در نجف بود، براى درک تمام زیارتهاى‏مخصوص امام حسین(ع) فاصله بین این شهر و کربلا را، که حدود 80کیلومتر است، مى‏پیمود و اهتمام داشت در ایام عاشورا، اربعین،عرفه، نیمه شعبان و ماه رجب این مسیر را پشت‏سربگذارد.

چون در پایین مرقد امام حسین(ع) حضرت على‏اکبر(ع) آرمیده است،پایین پا نمى‏رفت. درنجف هم، چون روایت‏شده سرمقدس امام سوم‏بالاى سر مطهر پدرش على(ع) است، امام خمینى بالاى سر نمى‏رفت ودور نمى‏زد.

یک بار مى‏خواستند جلوى در گاهى که امام کفش‏هاى خود را بیرون‏مى‏آورد، روزنامه بیندازند. چون این کار انجام شد، با وجود آن‏که صفحه‏آگهى‏ها بود، پایش را آنجا ننهاد و فرمود: شاید اسم‏محمد یا على در آنها باشد. مى‏بینیم که امام حتى حاضر نمى‏شدکلمه على یا محمد، که اسم افرادى عادى بود، زیر پایش قراربگیرد تا برسد به اسامى ائمه معصومین‏علیهم السلام . این حالت،اشتیاق وافر امام به آن خاندان را نشان مى‏دهد. آن وجودگرانقدر با شنیدن صداى صلوات و نام مبارک رسول اکرم(ص) صلوات‏مى‏فرستاد و دیده نشد که صداى صلوات مردم دیدار کننده را درحسینیه جماران بشنود و صلوات نفرستد.

توسل به اهل‏بیت‏علیهم السلام و استمداد از ارواح پاک آن‏بزرگواران، جلوه‏اى دیگر از حب امام به این خاندان بود.

حجة‏الاسلام سید محمدجواد علم الهدى مى‏گوید: به اذن امام مامورشدم که به منطقه خراسان بروم و علماى آن دیار را ببینم ومصایبى را که طاغوت و استعمار متوجه مسلمانان نموده تشریح کنم‏و نامه‏هاى امام را تحویل آنان دهم. شبى که عازم بودم، ایشان‏خطاب به من فرمودند: قبل از این که با هرکس ملاقات کنید، اول‏به حرم امام رضا(ع) مشرف شوید و به آن حضرت بگویید: آقا، کارخطیرى پیش آمده و ما وظیفه خود دانستیم که قیام کنیم. چنانچه‏مرضى شماست ما را تایید کنید.

برچسب‌ها: دوستی
[ سه شنبه 86/3/15 ] [ 11:53 عصر ] [ حسین علی شیخ ]
بنام بهترین دوست
********** خدا جونم *************
اگر در ذلت عصیانم ای یار --- اگر من خسته و بی جانم ای یار

اگر افتاده در بند گناهم --- اگر سر تا بپا من دود آهم
اگر در چاه خود بینی فتادم --- اگر دستی بدست حق ندارم
اگر عمر فنا شد در گناهان ---اگر گشتم زه خیل بی پناهان
اگر خوار و اسیر و مستمندم --- اگر نالان و زار و درد مندم
اگر شیطان فریبم داد ای دوست --- اگر آهم اگر بیداد ای دوست
خوشم زیرا تو باشی یاور من --- کریم و داد خواه و داور من

برچسب‌ها: دوستی
[ یکشنبه 86/2/16 ] [ 12:49 صبح ] [ حسین علی شیخ ]

عشق کربلا

اگر که دل شکسته اى حسین را صدا بزن
وگر ملول و خسته اى حسین را صدا بزن
در این بهار معرفت پرستوى بهارىام
اگر چه پر شکسته اى حسین را صدا بزن
سحر شد و سپیده زد چرا تو همچو مرغ شب
لب از ترانه بسته اى حسین را صدا بزن
تو سر به زانوى غمى زشرم کرده هاى خود
چرا غمین نشسته اى حسین را صدا بزن
اگر به باغ آرزو به عشق کربلاى او
دل از همه گسسته اى حسین را صدا بزن

*******************  

درس‏هاى عاشورا چنان وسیع و گسترده است که نمى‏توان از آن فهرست کاملى داد. بویژه آنکه باگذشت زمان و کاوش هرچه بیشتر و عمیق‏تر و تحلیل دقیق آن روزنه‏هاى جدیدى گشوده و رازهاى نهفته‏اى برملا مى‏شود. اما برخى از کلیات آن دروس عبارتند از:
1- اصالت دادن به حق در حیات اجتماعى و باطل ستیزى «الا ترون ان الحق لا یعمل به والباطل لا یتناهى عنه»
2- تقدم حفظ اسلام بر حفظ جان آن‏طور که شاعر گفته است: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلى فیاسیوف خذینى».
3- شهامت، شجاعت، ایثار، آزادگى، نترسیدن از قدرت‏هاى ظاهرى. مرگ آرى، ننگ هرگز «الموت اولى من رکوب العار».
نخست فلسفه قتل شاه دین این است‏
که مرگ سرخ به از زندگى ننگین است‏
نه ظلم کن به کسى نى به زیرظلم برو
که این مرام حسین است و منطق دین است‏
4- درایت، تدبیر و موقعیت شناسى.
5- مبارزه با علت‏ها به جاى پرداختن به معلول (که علت‏العلل مفاسد اجتماعى حکومت‏هاى طاغوتى‏اند).
6- مهربانى، عطوفت و وفادارى در نیروهاى داخلى (قضیه حضرت ابوالفضل).
7- بزرگوارى و کرامت حتى در برخورد با دشمن (آب دادن به حر و نیروهایش).
8- نقش ارشادى داشتن در همه جا حتى در برابر دشمن در میدان جنگ (سخنرانى‏هاى امام حسین - علیه‏السلام - ).
9- امکان اصلاح و بازگشت در همه حال (توبه حر).
10- نقش فعال و سازنده زن (نقش زینب و مادر وهب).
11- اهمیت نماز، چنان‏که حضرت براى ابوثمامه، چنین دعا کردند: «جعلک الله من المصلین».
12- تصویر زیباى عواطف انسانى (حضور امام بر بالین شهیدان).
13- فرماندهى صحیح و استفاده از تاکتیک‏هاى پیشرفته نظامى (خندق کندن پشت خیمه در اختفا و استتار کامل).
14- هماهنگى نیروها.
15- عدم توجه به کمبودها و اهمیت ندادن به آنها.
16- غیرت و فتوت.
17- مروت و جوانمردى (آغازگر جنگ نبودن).
در شجاعت شیر ربانیستى‏
در مروت خود که داند کیستى‏
و دهها و صدها درس دیگر.

نتایج فداکارى بى‏مانند سیدالشهدا - علیه‏السلام - از هر جهت در راستاى هدف و مقصد آن حضرت شد، و امام در این فداکارى و معامله‏اى که با خدا کرد، نه فقط خسارت و زیان نکرد؛ بلکه سود و فایده‏اى برد که غیر از خدا کسى حساب و مقدارش را نمى‏داند.
این هم یک امر بدیهى و فطرى است که در مبارزاتى که بین حق و باطل واقع مى‏شود، همگان اهل حق را برنده مى‏دانند و هر کس خواستار بودن در صف حق و جبهه حق‏پرستان است.
از وقتى حادثه جانسوز کربلا واقع شد، تا حال کسى پیدا نشده که مایل باشد همکار شمر و حرمله مى‏بود و کسى یافت نشده که از اعمال آنها متنفر نباشد، در مقابل هر عصر و زمان میلیون‏ها مردم آرزو داشته‏اند که از یاران امام حسین - علیه‏السلام - شمرده شوند.

 

«إِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»(1)
براستى که خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏کند.

1. تقرب و ارتقاء درجه‏

یکى از بزرگترین نتایج قیام سیدالشهدا - علیه‏السلام - قرب و ارتقاء درجه آن حضرت نزد خداوند متعال است.
به طورى که از احادیث و اخبار استفاده مى‏شود، فداکارى حسین - علیه‏السلام - و تحمل آن نوائب و مصایب در راه خدا و نجات دین خدا، نتایج بزرگ و برکات بسیارى در پى داشت که زبان و قلم از توصیف و تشریح آن عاجز است.

2. نجات اسلام‏

مهمترین نتیجه قیام حسین - علیه‏السلام - نجات اسلام از چنگال نقشه‏هاى بنى‏امیه است

مظلومیت سیدالشهدا - علیه‏السلام - آن چنان احساسات را بر ضد آنها به هیجان آورد که مردم على‏رغم سیاست آن‏ها، التزامشان به سنن و احکام اسلام بیشتر شد.

3. بیدارى شعور دینى‏

خلوص نیت، فداکارى شجاعت اخلاقى و نترسیدن از مرگ که از صفات ممتاز و برجسته مسلمانان عصر پیامبر بود، از بین رفته و از آن قهرمانان فضیلت که شهادت در راه نصرت دین و مرگ با عزت را به زندگى ذلت‏بار ترجیح مى‏دادند، جز تعداد انگشت‏شمارى باقى نمانده بود. شهادت امام و اصحاب نامدارش احساسات را بیدار و خصال انسانى را زنده ساخت و به مسلمانان درس مردانگى و استقامت داد که هر چه بنى‏امیه آن‏ها را سرکوب مى‏نمودند، و شکست مى‏دادند، و کشته مى‏شدند. روحیه آنان شکست نمى‏خورد و کشته شدن در راه هدف را افتخار مى‏شمردند

 

4. محبوبیت اهل بیت علیهم السلام و عزت بازماندگان‏

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَنُ وُدّاً»(2)
همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و اعمال شایسته به جا آوردند، خداى رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب مى‏گرداند.

یکى از آثار شهادت حسین - علیه‏السلام - این بود که این محبت در دل‏ها زیاد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم به خاندان نبوت گشت.

 

5. تأسیس مکتب عالى و همگانى تعلیم و تربیت‏

یکى از نتایج شهادت سید الشهدا - علیه‏السلام - که همواره مورد استفاده عموم و وسایل تعلیم و تربیت و هدایت جامعه و اخلاق فاضله است، برنامه هایى است که به عنوان عزادارى و سوگوارى و ذکر مصائب آن حضرت در طول سال اجرا مى‏شود.
شاید کسانى باشند که اهتمام شیعه را به برگزارى این مراسم و صرف میلیون‏ها اموال را همه ساله بى‏فایده و اسراف بشمارند؛ ولى اگر فواید معنوى این مراسم و تأثیر آن را در تربیت جامعه و تهذیب اخلاق در نظر بگیرند، تصدیق مى‏کنند که این برنامه‏ها از بهترین راه‏هاى اصلاح و موفق‏ترین مکتب‏هاى تربیتى است.
حسین - علیه‏السلام - با سرمایه اخلاق و نیّت پاک و فداکارى در راه حق، مدرسه‏اى باز کرد که قرن‏هاست کلاس‏هاى آن روزافزون و در همه جا تشکیل و نشریات و مطبوعات آن همواره رو به ازدیاد بوده و افراد در این کلاس‏ها شرکت نموده و درس حقیقت و فداکارى مى‏آموزند.

6. حکومت بنى‏امیه در افکار مسلمین و سایر ملل‏

بنى‏امیه با کشتن حسین - علیه‏السلام - گور خود را کندند، و پرده از اعمال و اهداف شوم خود برداشته و خشم و غضب ملت‏هاى اسلامى را برانگیختند.
مجامع اسلامى با تأثر و تأسف شدید و فوق‏العاده، با این حادثه فجیع برخورد نمودند، و عموم مسلمانان غرق در تألم گشتند.
همه، عمل بنى امیه را تقبیح کردند. همه، آنها را سرزنش نمودند و خطا کارشان شناختند.
مستشرق آلمانى «ماربین» مى‏گوید:
بزرگترین غلطهاى سیاسى امویین که اسم و رسم آنها را از صفحه عالم محو ساخت، کشتن حسین - علیه‏السلام - بود.

7. گرفتارى بنى‏امیه به شورش و انقلاب‏

یکى از عکس العمل‏ها و نتایج شهادت و مظلومیت حسین - علیه‏السلام - شورش‏ها و انقلاب‏هایى بود که براى بر انداختن حکومت امویین در جهان اسلام بر پا شد.
در این شورش‏ها عاملى که بیش از هر چیز مردم را تهییج و تحریک مى‏کرد، شهادت حسین - علیه‏السلام - و دعوت به قیام براى خونخواهى آن حضرت و گرفتن انتقام از بنى‏امیه بود.
خونخواهى حسین - علیه‏السلام - شعارى بود که همه جا از آن طرفدارى مى‏شد ومردم به دور پرچمى که با این شعار افراشته مى‏شد جمع مى‏شدند.
این شورش‏ها اگر چه بسیارى با شکست مواجه شد؛ اما سلطنت بنى‏امیه را رو به سقوط و زوال برد و وضع سیاسى بنى امیه را سست و ضعیف ساخت.

بعد از این انقلاب، انقلاب مختار شروع شد، و همواره شورش و انقلاب بود تا سلطنت بنى‏امیه منقرض گردید.

8. تحول فکرى‏

یکى از بیمارى‏هاى خطرناک فکرى که پس از رحلت پیامبر اکرم - صلى‏اللَّه علیه و آله و سلم - اجتماع مسلمانان به آن گرفتار شد این بود که بسیارى از مردم زمانى که در برابر عمل انجام شده قرار مى‏گرفتند هر حکومتى را که روى کار مى‏آمد واجب‏الاطاعه و بیعت با آن را لازم الوفا مى‏دانستند.
این روش باعث مى‏شد که هر کس مى‏توانست با یک حرکت ناگهانى یا اغفال مردم وضعى را ایجاد و سیاستى را اجرا کند، بنابراین در روى کار آمدن زمامداران، جز زور و قدرت در کار نبود.

حسین - علیه‏السلام - با این فکر غلط و خطرناک نیز مبارزه کرد و مردم را از این اشتباه که حکومت‏هایى مانند حکومت بنى‏امیه و یزید واجب الاطاعه‏اند، بیرون آورد و فهماند که نه فقط اطاعت از آن‏ها واجب نیست بلکه کوشش براى برانداختن آن‏ها و تأسیس حکومت اسلامى، لازم و واجب است.

 

9. عکس‏العمل جاویدان و پایدار

آثار جهاد حسین - علیه‏السلام - در تاریخ جاویدان ماند و همواره نیرو بخش اصلاح‏طلبان و مجاهدان راه حق و عدالت‏خواهان است.
از جمله درس‏هاى عالى و سودمند که هر شیعه و آزادیخواه حق پرست و هر آرزمند تحقق رسالت جهانى اسلام، از واقعه کربلا باید بیاموزد، این است که بداند: نبردى که میان حسین - علیه‏السلام - و یزیدیان واقع شد، هنوز پایان نیافته و تا هنگامى که از شرک و جهل و باطل و ستم و استبداد و به بندکشى بندگان خدا و غصب حقوق

شهادت حسین - علیه‏السلام - و فداکارى اصحاب و اسارت اهل و عیالش، جمال زیباى حقیقت و انسانیت را نشان داد و دل‏ها را به عالم معنا متوجه ساخت، و به همه فهماند که انسانیت یک معناى عالیترى غیر از این اندام ظاهر و یک مشت گوشت و استخوان و رگ و پیه است، و اگر انسان در وادى آدمیت سیر کند، آن‏قدر قوى و شرافتمند مى‏شود که با هیچ یک از قواى مادى نمى‏توان بر او تسلط یافت و با تمام لذت‏هاى مادى و مقامات دنیایى نمى‏توان او را خرید.

1)      سوره توبه، آیه 120

سوره مریم، آیه 96.

برچسب‌ها: دوستی
[ چهارشنبه 85/10/27 ] [ 12:46 عصر ] [ حسین علی شیخ ]

                                    السلام علیک یا فاطمة المعصومه (س)

                        میلاد شفیعه محشر بر همه عاشقان مبارک باد

                    

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام          به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام

تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو          بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام

به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار          هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام

صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح          بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام

در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو           زپای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام

به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین          ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام

منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد          به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام

 

حضرت فاطمه معصومه (س) در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. این بانوی بزرگوار،  از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و  تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکو سرشت به شمار می رفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکان داران کشتی انسانیت بودند.

سرچشمه دانش

 حضرت معصومه (س) در خاندانی که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقی بود، پرورش یافت. پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام، یعنی حضرت رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز بر عهده گرفت. در اثر توجهات زیاد آن حضرت، هر یک از فرزندان امام کاظم (ع) به مقامی والا دست یافتند و زبانزد همگان گشتند. ابن صباغ ملکی در این باره می گوید: ?هر یک از فرزندان ابی الحسن موسی معروف به کاظم، فضیلتی مشهور دارد?.بدون تردید بعد از حضرت رضا (ع) در میان فرزندان امام کاظم(ع) حضرت معصومه (س) از نظر علمی و اخلاقی، والا مقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامی، لقب ها، تعریف ها و توصیفاتی که ائمه اطهار (ع) از ایشان نموده اند، آشکار است و این حقیقت روشن می سازد که ایشان نیز چون حضرت زینب (س) ?عالمه غیر معلمه? بوده است. 

 

 

 

 

 

 

 



برچسب‌ها: دوستی
[ شنبه 85/9/4 ] [ 7:15 عصر ] [ حسین علی شیخ ]

در سوگ امام صادق(علیه السلام)

مدینه در سوگ تو گریست و فوج فوج مردم غمگین و سوگوار، سالروز رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را به یاد آوردند.

رحلت تو، داغى سنگین بود و به خاک سپردنت داغى سنگین تر، سیل اشک از دیدگان جارى بود، تشییع کنندگان، ناباورانه در پى جنازه مطهرت به سوى بقیع رهسپار شدند و مدینه تعطیل شد و هر خانه اى ماتمکده اى حزن آلود!

آرى....اى امام صادق(علیه السلام)

معصومى بودى که در بقیع به خاک آرمیدى، آیا تشییع کنندگانت مى دانستند که چه کوه عظیمى را بر دوش مى کشند؟ خوشا بر خاک بقیع که پیکر پاک تو را در بر کشید.

درود بر «ام فروه» که مادر والا قدر تو بود و گوهرى چون تو را در دامان پروراند.

اى صادق آل پیامبر:

با بیان بلیغ و کلام فصیح، زبان رساى اسلام بودى.

با سخنان حکمیمانه، منطق استوار و علم سرشار، برگزیده روزگار بودى و بنده شایسته پروردگار.

تجسم صبر و اخلاص بودى.

چشمه جود و سخاوت و کوه حلم و بردبارى، نام آور فراست و شجاعت و جلوه هیبت و جلالت.

چهره فروزان اهل بیت بودى و وارث علوم رسالت.

از سلاله پیامبران بودى و عطر و بوى پیامبر را مى دادى و مهابت و شکوه او را داشتى.

اى خورشید مدینه دانش:

سالهاى سیاه، ابرهاى سلطه امویان، آسمان جهان اسلام را تاریک کرده بود و سالهاى تیره تر حکومت عباسیان، مسلمانان را به تیرگى نشانده بود

در میان این دو فصل« سیاه و سرد و ابر آلود» چند صباحى که خورشد وجود تو تابید، اسلام و قرآن را جان بخشید، نهال حق پا گرفت و افق اندیشه ها تابان شد.

دین، زنده به نام تو گشت.

درخت علم، در بوستان کلام تو روئید.

گلشن فضل از چشمه دانش تو سیراب شد.

کتاب فقه با «الفباى جعفرى» نگاشته گشت.

وقتى تو سخن مى گفتى، طبیعى بود که حسودان و عنودان، زبان طعن بگشایند و تیغ دشمنى برکشند. کدام دانشورى را مى توان شناخت که از گنج دانشت، بهره نبرده باشد؟

کدام معلمى را مى توان نام برد که به اندازه تو تربیت مکتب عترت داشته باشد؟

کدام حوزه است که «شاگردى تو» بر سر در آن نقش نبسته است؟

کدام فقیه است که خوشه چین خرمن «حدیث» تو نیست؟

وقتى چهار هزار قلم، حکمت و حدیث و فقه را از عرش بلند «علم لدنى» تو، بر فرش کتب و دفاتر فرود مى آورند. وقتى چهار هزار شاگرد، همچون نسیمى خوشبوى، از کوى معارف تو گذشته و در پهنه قلمرو اسلام پخش مى شدند و «قال الصادق» گویان، کام تشنگان معرفت را عطر آگین مى ساختند.

وقتى منطق اهل بیت و برهان عترت، قوى تر و بران تر بود. وقتى مردم، گاهى از لابلاى گرد و خاکهاى برانگیخته بدعت گذاران و تحریف گران، چهره اسلام ناب محمدى را مى دیدند و فریفته جذبه هاى آن مى شدند.

وقتى سلسله نورانى راویان احادیث، حلقه اى از تعبد و اطاعت بر گرد «آل الله» مى زدند.

وقتى «ابان بن تغلب»ها، «هشام ابن حکم»ها، «مومن طاق ها» حامل و ناقل علوم تو بودند. وقتى «جمیل ابن دراج»ها، ابو بصیرها، زراره ها، سماعه ها، فقه و حکمت را در افق اندیشه ها و مزرعه دلها مى افشاندند.

وقتى «حمران ابن اعین»ها، على ابن حمزه ها، عمار ساباطى ها، جابر ابن حیان ها مفضل ها، صفوان ها، سیراب شدگانى از کوثر زلال دانش تو بودند و جامى از این زمزم جوشان، به جان هاى تشنه مى نوشاندند و کام دلها را حلاوت (مکتب عترت) آشنا مى ساختند و نه تنها علم، که عمل هم مى آموختند و نه فقط دانش که دین را هم از زبان تو مى گرفتند.

وقتى با تابش مهر درخشان تو، مجالى براى خود نمایى شب پره ها نمى ماند،....

آرى در آن شرایط، روشن بود که خفاشان کور سو، نگذارند فروغ فروزانت جلوه گرى کند.

و این گونه بود که تو، در عین شهرت و اعتبار و نفوذ و محبوبیت، همچنان «مظلوم» بودى و مظلومى اى امام صادق(علیه السلام).

تو ناصر حقایق، دچار منصور دوانقى بودى، آن باطلى که لباس حق پوشیده و جامه خدمت و خلافت به بر کرده بود تا رعیت را در هیأت شبانى بفریبد و گرگ ایمان و جان آنان شود.

شهادت تو، نشانى از مظلومیت خط اهل بیت بود. و باید به حق گفت که تو امام صادقان و صادقى از امامانى(1).

امام صادق(ع) در برابر منصور

امامت امام صادق(علیه السلام) در رابطه با خلفاى طاغوتى، بیشتر در عصر سلطنت منصور دوانیقى، دومین خلیفه عباسى بود، یازده سال از امامت آنحضرت در این عصر گذشت و سرانجام به دستور منصور، آن حضرت را به شهادت رساندند، برخوردهاى سیاسى امام صادق(علیه السلام) با منصور، بسیار بود، لازم است در اینجا نخست چهره منصور را معرفى کنیم، سپس نظر شما را به ذکر چند نمونه از برخوردهاى امام صادق(علیه السلام) با او جلب نماییم:

«منصور دوانیقى» دومین طاغوت عباسى، از خونخواران بى رحم تاریخ است که با خشن ترین برخورد، به آل محمد(صلى الله علیه وآله) ستم کرد.

لازم به تذکر است که امام صادق(علیه السلام) در مدینه مى زیست، هنگامى که زمام خلافت به دست بنى عباس افتاد، عبدالله سفاح (نخستین خلیفه عباسى) آن حضرت را از مدینه به عراق طلبید، ولى پس از دیدن معجزات و کرامات و فضایل، از آن حضرت او را مرخص کرد، امام به مدینه بازگشت، هنگامى که منصور دوانیقى (دومین خلیفه عباسى) به خلافت رسید، آن حضرت را در سال (145 هـقـ) با اهانت و جسارت به عراق و کوفه طلبید، ومدتى آن حضرت را تحت نظر در عراق نگه داشت و پنج بار او را احضار نمود و تصمیم بر قتلش گرفت، وى بر اثر بروز معجزات و...از قتل آن حضرت صرف نظر کرد(1) و پس از مدتى امام به مدینه بازگشت، بنابراین غالب برخوردهاى امام با منصور در عراق (در کوفه وحیره و...) رخ داده است.

اینک با توجه به ماجرا و تذکر فوق، به چند نمونه زیر که بیانگر برخورد قاطع امام صادق(علیه السلام) با این طاغوت قلدر است، توجه کنید:

یک: پاسخ کوبنده امام صادق(علیه السلام) به نامه منصور

منصور دوانیقى در ضمن نامه اى به امام صادق(علیه السلام) نوشت:

« چرا مانند سایر مردم به مجلس ما نمى آیى و در اطراف ما حاضر نمى گردى؟»

امام صادق(علیه السلام) در پاسخ او نوشت:

لیس لنا ما نخافک من اجله و لا عندک من امر الاخرة ما نرجوک له و لا انت فى نعمة فنهنئک و لا تراها فى نقمة فنعزیک بها. فما نصنع عندک؟

-----------------------------------------------------

1- اقتباس از کشکول شیخ بهائى (ترجمه شده)، ص 272.



برچسب‌ها: دوستی
[ شنبه 85/8/27 ] [ 12:31 صبح ] [ حسین علی شیخ ]

     میلاد با سعادت مولای متقیان حضرت علی (ع)

             و روز پــــدر بر همــگان مبــارک بــاد

                                                                            نمایش تصویر در وضیعت عادی

   ویژگی های برجسته ی علی(ع)

علی(ع) فرزند ابوطالب و نوه ی عبدالمطلب است. هاشم جد او به شمار می رود. سیزده سال قبل از بعثت، در عرصه ی عالم خاکی ظهور کرد. کنیه ی او ابوالحسن و حیدر لقب اوست. علی(ع) از دوران کودکی پرورش یافته ی پیامبر بود و معرفت و حکمت و اخلاق را از او آموخت. برای شناخت بیش تر امام علی(ع) به بیان برخی ویژگی های برجسته ی آن حضرت می پردازیم:

1. ایمان امیرالمؤمنین اولین کسی است که رسول خدا را تصدیق کرد و به او ایمان آورد و به نماز او اقتدا کرد.[1] حضرت جای گاه خود و یاران پیامبر را چنین توصیف می کند: «ما پیوسته و پی گیر در کنار رسول خدا(ص) با پدران و فرزندان و برادران و عموهای مان می جنگیدیم. و این امر جز افزودن بر ایمان مان و پذیرش و فرمان برداری بیش تر حق، پی آمدی نداشت.»[2]

2. موقعیت سنجی با این که، امت پیامبر، پس از وفات آن حضرت، در امر خلافت، گرفتار اختلاف شدند و امانتی که پیامبر به دست علی(ع) سپرد، توسط افراد کینه توز غصب شد، ولی علی(ع) با موقعیت شناسی، صبر را بر تقابل ترجیح داد. و با سکوت، در مقابل فتنه و آشوب ایستاد تا این که، دین رسول الله بماند. حضرت در نامه ای به مردم مصر، جریان سقیفه را توضیح می دهد: «مردم را دیدم پیرامون دیگری گرد آمده اند و با او بیعت می کنند. دست از هرکاری برداشتم و بیعت نکردم تا آن گاه که دیدم بازگشتگان از اسلام بازگردیده، به نابودی دین محمد(ص) فرا می خوانند؛ لذا ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، در ساختمان آن شکستگی و رخنه ای ببینم، یا آن را سراسر ویران بیابم که مصیبت چنین پیش آمدی بر من، بسی گران تر است تا از دست رفتن سرپرستی شما که بی گمان بهره ی روزهایی اندک است.»[3]

3. آگاه ساختن مردم و آشنا کردن آن ها به حقوق اجتماعی «آن گونه سخنانی که با گردن کشان خودکامه می گویند، با من نگویید و چنان که در نزد خودخواهان تندخو محافظه کاری می کنند، با من محافظه کاری نکنید. و با ظاهر سازی معاشرت نداشته باشید و درباره ی من گمان نبرید که اگر سخن حقی به من گفته شد، آن را سنگین احساس کنم، و نه این که بپندارید که من خواستار بزرگ داشت خود از سوی شما هستم»[4]

4. خلوت گری عشق علی(ع) امیرالمؤمنین(ع) با همه ی عظمت و بزرگی، به درگاه خدا رو می آورد و با او خلوت و زمزمه می کرد. و چنین با خدا می گفت: «خدایا، گناهی را از من بیامرز که تو از من بدان داناتری. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا، گناهی را از من بیامرز که از درونم وعده کردم و بدان وفا کردنی در نزد من برایش نیافته ای. خدایا، گناهی را از من بیامرز که به زبانم خواسته ام به سوی تو تقرّب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت کرده است. خدایا به گوشه ی چشم اشاره کردن ها و سخنان بیهوده گفتن ها و خواسته های ناروای دل و لغزش های زبان را از من بیامرز.»[5]

5. هدایت ساختن مخالفان خوارج و اهل نهروان از معاندان و مخالفان جدی حضرت علی(ع) بودند که با روش های گوناگون با آن حضرت مخالفت می نمودند؛ ولی امام علی(ع) در تعلیم و هدایت و آگاه سازی آن ها کوتاهی نکرد و در نامه ها و خطبه هایش، آن ها را به انحرافاتشان گوشزد نمود.[6]

6. تدریس و آموزش اخلاق اسلامی علی(ع) مانند سایر زما م داران نبود که تنها به حکومت داری خویش بیندیشد و از هدایت گری که مهم ترین وظیفه ی امامان است، غفلت نماید. به همین دلیل، نهج البلاغه، سرشار از ره نمودهای اخلاق نظری و عملی است. بیانات اخلاقی امام به جهان بینی و فرجام شناسی آن حضرت وابستگی معناداری دارد.

غیبت نمودن مردم، مراء، لجاجت، خصومت، خشم، حسد، خودپسندی، حرص، کبر، آزمندی، دنیاپرستی، تنگ چشمی نمونه هایی از اخلاق ناپسند است که امام بدان پرداخته است.[7] خوش خویی، در اختیار بودن زبان، اقدام کردن به کارهای پسندیده، صبر و پایداری، راستی در گفتار، فروتنی، دانش و بردباری نمونه هایی از درس های اخلاق پسندیده ی امام علی(ع) است.[8] /[9]

7. تبیین فلسفی و عقلی حقایق امام علی(ع) در بیان حقایق الهی تنها به ذکر چند توصیه ی اخلاقی اکتفا نمی کرد؛ بلکه با روش عقلی و استدلالی به توصیف آن ها می پرداخت.[10] برای نمونه، در جهت اثبات وحدت ذاتی و تجزیه ناپذیری حق تعالی می فرماید: «هر آن که خدا را توصیف کند و صفاتش را زاید بر ذات بداند او را دو چیز انگاشته، و هرکس او را دو چیز می ا نگارد برای او جزء قائل شده و قائل به جزء، خدا را درست نشناخته است. و کسی که خدا را درست نشناسد به سوی او اشاره می کند، و کسی که به او اشاره کند او را در مکانی محدود دانسته است، و هر که او را محدود بداند او را شمرده و خدا منزه از این نسبت ها است.[11]» خوانندگان گرامی توجه دارند که اسلوبی که امام علی(ع) در مسائل توحیدی بیان می کند، کاملاً عقلی و استدلالی است. شکی نیست که این بیانات از آن علی(ع) است و با سند معتبر تاریخی و نیز یک نواختی سیاق این مطلب مستدل می گردد.

امام در خطبه ی دیگری می فرماید:« خداوند با برتری و چیرگی و قدرت خود بر اشیا و پدیده ها، جدا از آن هاست و موجودات و پدیده ها نیز به این که تحت قبضه ی قدرت اویند و بازگشتشان به سوی او است جدا از او هستند، هر کس خدا را توصیف کند محدودش دانسته، و هرکه او را محدود بداند تحت شمارش در آورده و آن موجب بطلان ازلیّت الهی است».[12] و نیز می فرماید: «خداوند واحد و یگانه است اما نه واحدی عددی؛ همیشگی است لیکن نه در محدوده ی زمان، و پایدار است ولی نه به پشتوا نه ای».13 حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مقام اثبات وجود خداوند سبحان و صفات الهی می فرماید: «آیات و نشانه های قدرت خدا، برهان قاطعی بر اثبات هستی او است، بلکه خود وجود او که در همه چیز تجلّی دارد و گواه هستی خویش می باشد. و شناخت او همان توحید و یگانه دانستن او است، و توحید واقعی، جدا دانستن او از مخلوقات است به این معنی که صفاتش را مغایر صفات آن ها بدانیم، نه این که کناره گیری و جدایی جسمانی مقصود باشد. او پروردگار و آفریدگار مطلق است و خود، آفریده و پرورده شده نیست. هرچه در ذهن تصور شود او بر خلاف آن است؛ چون آن چه به تمام ذات و حقیقت شناخته گردد، خدا نیست. او است که دلیل وجود خویش است و وسایل شناسایی را هم خود او فراهم آورده است.»[14]

امام(ع) درباره ی شناخت خداوند، تصریح می کند که «حق تعالی با حواس درک نمی گردد و به مردم، قیاس و تشبیه نمی شود. کیفیت او شناخته نمی شود. خِرَدها توان اندازه گیری او را ندارند و افکار و تخیلات از حریم کبریایی او دورند.[15] «چشم ها و حواس او را نمی بیند، ولی دل ها در پرتو ایمان واقعی و اخلاص، هستی او را درک می کنند، خداوند با اوصاف لطافت، غلظت و حجم توصیف نمی شود. خواست او بدون اندیشه و قصد صورت می گیرد. ظاهر است اما مستقیماً دیده نمی شود، ولی وجودش متجلی است»[16].

[1]. نهج البلاغه، خطبه ی 37 و 131.

[2]. همان، خطبه ی 56.

[3]. نهج البلاغه، نامه ی 62.

[4]. همان، خطبه ی 216.

[5]. نهج البلاغه، دعای 78.

[6]. همان، خطبه ی 29، 34.

[7]. نهج البلاغه، خطبه ی 140، حکمت 298، 225 و خطبه ی 86 و 16 و حکمت 228.

[8]. همان، خطبه ی 176و 23، حکمت 126، 113، 138، 248، 211، 222، 228، 113، 223.

[9]. سیـد مــحـمد مهدی جعفری، آمــوزش نهـج الـبلاغه، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشـاد اسـلامی، ص 323 ـ 392.

[10]. ر.ک: علامه سید محمد حسین طباطبایی، علی(ع) و فلسفه ی الهی، ترجمه ی سید ابراهیم سید علوی، نشر مطهر، زمستان 1379.

[11]. نهج البلاغه، خطبه ی اول.

[12]. نهج البلاغه، خطبه ی 152.

[13]. نهج البلاغه، خطبه ی 185.

[14]. احتجاج طبرسی، طبع دارالنعمان، نجف اشرف، ج 1، ص 299، به نقل از علی و فلسفه ی الهی، ص 69.

[15]. توحید صدوق، ص 79.

[16]. توحید صدوق، ص 308.

بر گرفته شده از کاتب :جامعه علوی در نهج البلاغه

آقای خسرو پناه

 



برچسب‌ها: دوستی
[ سه شنبه 85/5/17 ] [ 2:7 عصر ] [ حسین علی شیخ ]

به نام خدا

 

امیدوارم خوش و خرم باشید نمی دونم با کسی رفیق هستید یا نه؟

اما اگه  دنبال یک دوست خوب میگردی به چند نکته توجه کن:

۱-کسی رو به دوستی انتخاب کن که به تو سود برسونه البته نه سود مادی بلکه معنوی

۲-کسی رو به عنوان همدم بگیر که همیشه باتو باشه  نه فقط موقع خوشی

۳-شخصی رو قبول کن کهمثل آیینه باشه  صاف و بی ریا  ،راستگو،روبرو،بی کینه و....

شاید بگی بابا دلت خوشه کدوم دوسته که اینطور باشه؟؟؟

همینقدر بگم پیدا میشه ولی باید چشماتو خوب وا کنی

راستی این و می دونستی که امام زمان(عج)میتونه یه دوست خیلی خوب باشه؟/

التماس دعا



برچسب‌ها: دوستی
[ چهارشنبه 85/2/20 ] [ 7:30 عصر ] [ حسین علی شیخ ]
........

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب