دوستان همدم | ||
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) بى شک با فرا رسیدن ماه محرم تمام شیعیان به یاد یک روز غم بار مى افتند روزى که یادآور یکى از جانسوزترین ایام سال است ، روز دهم ماه محرم سال 61 هجرى و سرزمین کربلا. کربلا کجاست؟قبله اهل حقیقت کربلاست کربلا،او قبله اهل ولاست گر چه دارد کعبه،مروه با صفا لیک،کى دارد مناى کربلا؟ کعبه را گر زمزم است آب حیات کربلا را آب خضر آمد فرات رو نما عارف،صلات رکعتین در خم ابروى محراب حسین «کربلا»،مدفن سید الشهداست،سرزمینى که عظیمترین حماسه خدایى بشر،درعاشوراى سال 61 در آن اتفاق افتاد و موجش سراسر تاریخ و پهنه جهان را فرا گرفت. خاک آن،بوى خون مىدهد و تربت کربلا مقدس و الهامبخش است و در فضیلت آن،روایات بسیارى نقل شده است. (1) امام على«ع»پس از جنگ صفین،هنگام عبور از کربلا همراه برخى همراهان،چشمانش پر از اشگ شد و فرمود:اینجاست محل فرودآمدنشان...و اینجاستشهادتگاهعاشقان بىنظیر که در گذشته و آینده،نمونه ندارند:«...مصارع عشاق شهداء لا تسبقهم منکان قبلهم و لا یلحقهم من بعدهم...» (2) و به همین خاطر،«کربلا»سمبل ایثار و جانبازى وشهادتطلبى و شوق و شور حماسى شناخته شده است و در طول تاریخ نیز،کانونعشقهاى برتر بوده و همچون مغناطیسى،دلهاى مشتاق و شیداى معرفت را به سوى خودکشیده است.در حماسه دفاع مقدس ایران نیز،بسیارى از رزمندگان اسلام،به شوق کربلاو زیارت حرم حسینى،جبههها را درمىنوردیدند و با بعثیان کافر مىجنگیدند و رو بهکعبه عشق،کربلاى سید الشهدا«ع»شهید مىشدند،چون کربلا سمبل هر جایى است کهصحنه دیگرى حق و باطل باشد. در روایات آمده است که سید الشهدا«ع»نواحى اطراف قبر خویش را از اهل نینوا وغاضریه به مبلغ شصت هزار درهم خریدارى کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنان شرطکرد که مردم را به جایگاه قبرش راهنمایى کنند و هر که را به زیارت آن حضرت آید،سهروز مهمان نمایند و پذیرایى کنند.(3) 1-سفینة البحار،ج 2،ص 11 و 475 2-سفینة البحار،ج 2،ص 197 3-مجمع البحرین،طریحى،واژه«کربل». برچسبها: دوستی [ پنج شنبه 86/11/18 ] [ 10:58 صبح ] [ حسین علی شیخ ]
امام خمینى(ره) شیداى اهل بیت(ع)
غلامرضا گلىزواره چهرهاى ملکوتى حضرت امام خمینى(ره) در جهت اعتلاى اسلام و بیدارى جامعه اسلامىهمان مسیرى را پیمود که رسول اکرم(ص) و ائمه هدىعلیهم السلامدر نوردیده بودند. آن بزرگوار، با تکیه برارزشها و فضایل،انقلاب عظیمى را بنیان نهاد که از شجره طیبه خاندان عصمت وطهارت طراوت گرفته بود. روحالله، روشن ضمیر عصر حاضر با عصا و ید بیضاى موسوى، حکمتمصطفوى و شجاعت علوى براى رهایى مظلومان و محرومان کمرهمتبستو دل آنان را به نور امید روشن ساخت. حرکت الهى او به مومنانعزت، به مسلمین ابهت و اقتدار و به دنیاى خفته در جهل وبىخبرى مادیت، معنویت عطا فرمود. به فرمایش مقام معظم رهبرى حضرت آیهالله خامنهاى: «... امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدى(ص) وبا اعتماد به ایمان دینى مردم و با شجاعت و اخلاص و توکلکمنظیر خود، راه مبارزه را در میان سختىها و مصایب طاقتفرساگشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را باواقعیتهاى تلخ و راه علاج آن آشنا کرد...» امام خمینى(ره) ازخصالى برخوردار بود که شایسته اعتنا و احترام است. او، از نظرعلم و عمل، درک عمیق معرفتى و تقواى عملى وعلمى، در حد یکى ازبزرگترین شخصیتهاى جهان اسلام بود. او جان بر طبق اخلاص نهاد وپر صلابت چون کوه پیش رفت تا حق بماند، سنت رسول اکرم(ص) ازغبارهاى بدعت، جمود، خمود و موهومات مصون گردد و فرهنگاهلبیتعلیهم السلام چون جویبارى با صفا کشتزار تشنه انسانیت راسیراب سازد. محبت و معرفت امام خمینى(ره) از دوران نوجوانى با اطاعت از احکام الهى بهتزکیه و تصفیه درون و تحصیل مقامات معنوى روى آورد و در همیندوران، عطر پارسایىاش در فضاى جان مشتاقان مکارم پیچید. سحرخیزى، تهجد و راز و نیاز به درگاه حى بىنیاز حالاتى است کهامام خمینى از همان اوان جوانى بدان اهتمام داشت. حب خداوند،که به صورت فطرى در عمق جانش وجود داشت، دلش را روشن گردانیدو چون به ایمان و معرفت و اخلاص خویش افزود، این محبت ملکوتىدر وجودش فزونتر گردیده، چون چشمهاى جوشید و او را از یاد غیرخدا پاک ساخت. بدین ترتیب، جذب پاکیها شد و پیوندى مستحکم باخاندان عصمت و طهارت بر قرار کرد. این پیوند مقدس به تدریجبه عشقى جاودان تبدیل شد. او دیگرسراپا محبت و شیفتگى شده بود. هرکجا روایتى از امام(ع) بهمیان مىآمد و یا نام راوى احادیث اهلبیتعلیهم السلام رامىشنید، احترام مىنهاد و تجلیل مىکرد; و در مورد امامانعلیهمالسلام مىفرمود: «سلام الله علیهم اجمعین». عشق به خاندانعصمت و طهارت سبب شد تا براى دفاع از حریم آنان کتاب «کشفاسرار» را در سنین جوانى به رشته تاءلیف درآورد و براى زیارتخانه خدا و کربلاى امام حسین(ع) کتابهایش را بفروشد. بارهااتفاق مىافتاد که امام از حالات و سیره اهلبیتعلیهم السلاممطالبى نقل مىفرمود تا مسایل اسلامى به صورت خشک عرضه نگردد وروح معنوى شاگرد تکامل داده شود. صداى یاحسین(ع) سرشک بر دیدگانش جارى مىساخت. و با آنکه درمصایب شکیبا بود و حتى براى شهادت فرزند ارشدش حاج آقا مصطفىاشک نمىریخت، در محافل ذکر اهلبیتعلیهم السلام چون عبارت«السلام علیک یا اباعبدالله» را مىشنید قطرات اشک از دیدگانشفرو مىچکید. در ماجراى ارتحال فرزندش، هرکس وارد خانه امام درنجف مىگردید بى اختیار اشک مىریخت، اما او چون کوهى استواربود و به هیچ وجه آثار شکست، اندوه و تاءلم در سیمایش هویدانشد. یکى از ذاکران حسینى گفت: این حالت امام خطرناک است. باید کارى کرد تا ایشان نیز بگرید. نباید اجازه دهیم بغض امامدر درونش منفجر شود. پس به مناسبت، روضه حضرت علىاکبر(ع) را خواند. امام سر برزمین نهاد و گریست. یکى از یارانش در باره مجالس روضهخوانى وىچنین مىگوید: آن زمانى که امام در ایران به سر مىبرد، سه روزفاطمیه (اول، دوم و سوم جمادى الثانى) روضه داشت. در نجف کهبود، سه شب احیا را هم اضافه کرد. روضهخوان که روضه مىخواند، امام همین طور دستمال دستش بود و گریه مىکرد. گاهى هم در کربلادر دستههاى سینهزنى و عزادارى شرکت مىکرد و یا در نجفسوگواران حسینى خدمتش مىآمدند و امام هم به آنان اظهار لطف ومحبت مىکرد. یکى از نویسندگان معاصر مىنویسد: «بارها مشاهده مىکردم که درمسجد بالاى سر حضرت معصومه(س) یا در خانه برخى از علما، امامهمچنان آرام و ساکت نشسته بودند و به سخنان واعظ یا خطیب گوشمىدادند; ولى همین که لحظه ذکر مصیبت فرا مىرسید، دستمال ازجیب بیرون آورده و بىاختیار گریسته و گوهر اشک را از دیدگانمبارک جارى مىنمودند. در زمانى که امام در فرانسه به سر مىبردند، چون ماه محرم فرارسید، در روز تاسوعا امام از یکى از همراهان خواست روضهبخواند. او عرض کرد: آمادگى ندارم و حال و هواى پاریس به هیچوجه مناسب روضهخوانى نیست. امام تاکید فرمود: فرقى نمىکند باید به همان صورت مجالسمعمولى ایران، روضه بخوانى. وى ظهر تاسوعا در جمع خبرنگارانایرانى و خارجى شروع به روضهخواندن کرد. ناگهان مشاهده شدامام سخت مشغول گریه است. براى کسانى که از کشورهاى اروپایى آمده بودند، شگفتآور بود کهمردى; پس از سالهاى متمادى مبارزه در برابر استبداد واستکبار، روز تاسوعا بنشیند و بگرید; اما امام به این تفاسیروقعى نمىنهاد و لازم مىدید آداب و رسوم محرم و ایام سوگوارى درآنجا هم اجرا شود. امام چنان دلباخته و مشتاق اهلبیت و سیدالشهداء(ع) بود که هروقت روضهخوان یا مداح اهلبیتعلیهم السلام را مىدید، تمام قدبلند مىشد; و نیز چون یکى از این افراد مىخواست از نزدش برود،او را بدرقه مىکرد. یک بار امام را در جماران دیدند که به جاى صندلى بر زمیننشسته است; آن هم روز عاشورا و به احترام عزادارى امامحسین(ع) بود. امام خمینى(ره) با درسهاى عملىاش به سوگوارىها مفهومى دیگربخشید. وقتى گروهى از شبه روشنفکران به عزادارى و سینهزنىتاختند، شدیدا به ترویجسنت دیرینه عزادارى پرداخت; ازنهضتحسینى و سوگوارى براى آن حضرت دفاع کرد و فرمود: «سیدالشهداء را این گریهها حفظ کرده است... هر مکتبى تا پایشسینهزنى نباشد . .. گریه کن نباشد، حفظ نمىشود.» صفاى زیارت جلوه دیگر علاقه قلبى برخاسته از معرفت عمیق امام بهاهلبیتعلیهم السلام ، صفاى زیارت است. امام در حدود پانزدهسالى که در نجف بود، هر شب در ساعتى خاص کنار مرقد حضرتعلى(ع) آمده، زیارت جامعه کبیره را مىخواند. زیارتى که دستکم یک ساعت وقت مىخواهد، ولى انسان با خواندنمفاهیم آن احساس مىکند واقعا در برابر امامان معصومعلیهمالسلام آنچه حق آنان است، بازگو مىکند و در حقیقتیک دوره امامشناسى است. تنها در شبهایى که بیمار بود و حتى نمىتوانستبهبیرونى منزل بیاید یا اوقاتى که در کربلا بود، این برنامه راترک مىکرد. از مرحوم شهید حاج آقامصطفى خمینى نقل شده است: شبىهوا توفانىبود و بیرون رفتن از خانه مشکلاتى در برداشت. به امام عرضکردم: امیرمومنان(ع) دور و نزدیک ندارد، زیارت جامعه را که درحرم مىخوانید، امشب در خانه بخوانید. امام فرمودند: مصطفى،تقاضا دارم روح عوامانه را از مانگیرى. همان شب بالاخره به حرممشرف شد. در نجف اشرف گاه در حرم مطهر حضرت على(ع) در میانمردم زیارتکننده، تنه مىخورد و مورد آزار قرار مىگرفت; بویژهآن که برخى زوار ساکن روستاهاى عراق بىمبالات و ناموزون راهمىرفتند و گاه به ایشان صدمه مىزدند. امام تمام این فشارها ورنجها را در مشاهد مشرفه تحمل مىکرد، ولى از این که افرادى درجلو یا پشتسرش به عنوان همراه یا مراقب حرکت کنند، بیزاربود. کسى نقل مىکرد: امام را در حرم مطهر حضرت امام حسین(ع) دیدم که در میان انبوه زوار گیر کرده، نمىتوانست قدمىپیشگذارد. جلو رفتم و به کنار زدن مردم پرداختم. امام با تغیرو تعرض مرا منع کرد، ولى بىتوجه به نهىایشان کارم را ادامهدادم. ناگهان متوجه شدم امام از مسیرى که برایشان راه بازکردهام نیامده، تغییر جهت دادهاند. تشرف امام خمینى(ره) به حرم مطهر حضرت على(ع) با آن آداب خاصزیارت نیز شایان توجه است. با کمال متانت و ادب اذن دخولمىخواند. بعد از طرف پایین پاى مبارک، وارد حرم مىشد و مقیدبود چنانکه در روایات وارد شده، از بالاى سرمطهر عبور نکند. هنگامى که مقابل ضریح مطهر مىرسید، زیارت امینالله یا زیارتدیگرى را بانهایت اخلاص مىخواند. بعد دو باره به سوى پایین پابرگشته، در گوشهاى از حرم نماز مستحبى و زیارت و دعا به حالتنشسته مىخواند. سپس دو رکعت نماز مىخواند و با رعایت آداب واخلاص حرم را ترک مىکرد. امام(ره) از روى مفاتیح دعا مىخواند، در حالى که عادت مراجعنیست چنین کنند و اگر دیده شده، در منزل و جاى خلوت چنینمىکنند.کیفیت زیارت امام، که بادعاهاى طولانى همراه بود، یکحالت از خود بىخود شدن وعمق اتصال روحى را با صاحب ضریح وامامى که زیارت مىکرد، نشان مىداد. همین حالت درحرم حضرتاباعبدالله و حضرت ابوالفضلعلیهما السلام نیز مشاهده مىشد. یکبارهم که در ابتداى ورودش به عراق، به کاظمین و سامرا عزیمتکرد، همین برنامه دیده مىشد. درآن اوایل امام صبحها و شبها بهحرم نخستین امام مشرف مىشد، ولى به دلیل تدریس و سایر مشاغلدیگر صبحها نمىرفت. در سحرگاه هراس انگیز آخرین شبى که امام در نجف بود و مقررگردید عراق را ترک گوید، فرمود: ناگزیر از اینجا باید بروم. در اینجا با حرم مطهر امیرمومنان(ع) انس داشتم، اما خدامىداند دراین مدت من از دست اهل اینجا چه کشیدم. و باکنایهبخشى از رنجهایى را که متحمل شده بود، بیان کرد. این برنامهما را به یاد جدبزرگوارش حضرت على(ع) مىاندازد که مىفرماید: بعد از رحلت رسول اکرم(ص)، آن قوم چه رنجهایى برایش فراهمکردند و کوشیدند دست از کارش بردارد; ولى او چنین نکرد. امامهم چنین روشى را در تاریخ مبارزات خود اتخاذ کرد. امام زیارت عاشورا را در ماه محرم و اربعین حضرت امام حسین(ع) مىخواند. در اغلب ایام زیارتى، در کنار مرقد حضرت امامحسین(ع) بود. در دهه عاشورا هر روز زیارت عاشوراى معروف را باصدمرتبه سلام و صدمرتبه لعن مىخواند. در پاریس هم این برنامهرا ادامه مىداد. امام در چند سالى که در نجف بود، براى درک تمام زیارتهاىمخصوص امام حسین(ع) فاصله بین این شهر و کربلا را، که حدود 80کیلومتر است، مىپیمود و اهتمام داشت در ایام عاشورا، اربعین،عرفه، نیمه شعبان و ماه رجب این مسیر را پشتسربگذارد. چون در پایین مرقد امام حسین(ع) حضرت علىاکبر(ع) آرمیده است،پایین پا نمىرفت. درنجف هم، چون روایتشده سرمقدس امام سومبالاى سر مطهر پدرش على(ع) است، امام خمینى بالاى سر نمىرفت ودور نمىزد. یک بار مىخواستند جلوى در گاهى که امام کفشهاى خود را بیرونمىآورد، روزنامه بیندازند. چون این کار انجام شد، با وجود آنکه صفحهآگهىها بود، پایش را آنجا ننهاد و فرمود: شاید اسممحمد یا على در آنها باشد. مىبینیم که امام حتى حاضر نمىشدکلمه على یا محمد، که اسم افرادى عادى بود، زیر پایش قراربگیرد تا برسد به اسامى ائمه معصومینعلیهم السلام . این حالت،اشتیاق وافر امام به آن خاندان را نشان مىدهد. آن وجودگرانقدر با شنیدن صداى صلوات و نام مبارک رسول اکرم(ص) صلواتمىفرستاد و دیده نشد که صداى صلوات مردم دیدار کننده را درحسینیه جماران بشنود و صلوات نفرستد. توسل به اهلبیتعلیهم السلام و استمداد از ارواح پاک آنبزرگواران، جلوهاى دیگر از حب امام به این خاندان بود. حجةالاسلام سید محمدجواد علم الهدى مىگوید: به اذن امام مامورشدم که به منطقه خراسان بروم و علماى آن دیار را ببینم ومصایبى را که طاغوت و استعمار متوجه مسلمانان نموده تشریح کنمو نامههاى امام را تحویل آنان دهم. شبى که عازم بودم، ایشانخطاب به من فرمودند: قبل از این که با هرکس ملاقات کنید، اولبه حرم امام رضا(ع) مشرف شوید و به آن حضرت بگویید: آقا، کارخطیرى پیش آمده و ما وظیفه خود دانستیم که قیام کنیم. چنانچهمرضى شماست ما را تایید کنید. برچسبها: دوستی [ سه شنبه 86/3/15 ] [ 11:53 عصر ] [ حسین علی شیخ ]
بنام بهترین دوست
********** خدا جونم ************* اگر در ذلت عصیانم ای یار --- اگر من خسته و بی جانم ای یار اگر افتاده در بند گناهم --- اگر سر تا بپا من دود آهم اگر در چاه خود بینی فتادم --- اگر دستی بدست حق ندارم اگر عمر فنا شد در گناهان ---اگر گشتم زه خیل بی پناهان اگر خوار و اسیر و مستمندم --- اگر نالان و زار و درد مندم اگر شیطان فریبم داد ای دوست --- اگر آهم اگر بیداد ای دوست خوشم زیرا تو باشی یاور من --- کریم و داد خواه و داور من برچسبها: دوستی [ یکشنبه 86/2/16 ] [ 12:49 صبح ] [ حسین علی شیخ ]
عشق کربلا
اگر که دل شکسته اى حسین را صدا بزن ******************* درسهاى عاشورا چنان وسیع و گسترده است که نمىتوان از آن فهرست کاملى داد. بویژه آنکه باگذشت زمان و کاوش هرچه بیشتر و عمیقتر و تحلیل دقیق آن روزنههاى جدیدى گشوده و رازهاى نهفتهاى برملا مىشود. اما برخى از کلیات آن دروس عبارتند از: نتایج فداکارى بىمانند سیدالشهدا - علیهالسلام - از هر جهت در راستاى هدف و مقصد آن حضرت شد، و امام در این فداکارى و معاملهاى که با خدا کرد، نه فقط خسارت و زیان نکرد؛ بلکه سود و فایدهاى برد که غیر از خدا کسى حساب و مقدارش را نمىداند. «إِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»(1) 1. تقرب و ارتقاء درجه
یکى از بزرگترین نتایج قیام سیدالشهدا - علیهالسلام - قرب و ارتقاء درجه آن حضرت نزد خداوند متعال است. 2. نجات اسلام
مهمترین نتیجه قیام حسین - علیهالسلام - نجات اسلام از چنگال نقشههاى بنىامیه است مظلومیت سیدالشهدا - علیهالسلام - آن چنان احساسات را بر ضد آنها به هیجان آورد که مردم علىرغم سیاست آنها، التزامشان به سنن و احکام اسلام بیشتر شد. 3. بیدارى شعور دینى خلوص نیت، فداکارى شجاعت اخلاقى و نترسیدن از مرگ که از صفات ممتاز و برجسته مسلمانان عصر پیامبر بود، از بین رفته و از آن قهرمانان فضیلت که شهادت در راه نصرت دین و مرگ با عزت را به زندگى ذلتبار ترجیح مىدادند، جز تعداد انگشتشمارى باقى نمانده بود. شهادت امام و اصحاب نامدارش احساسات را بیدار و خصال انسانى را زنده ساخت و به مسلمانان درس مردانگى و استقامت داد که هر چه بنىامیه آنها را سرکوب مىنمودند، و شکست مىدادند، و کشته مىشدند. روحیه آنان شکست نمىخورد و کشته شدن در راه هدف را افتخار مىشمردند 4. محبوبیت اهل بیت علیهم السلام و عزت بازماندگان
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَنُ وُدّاً»(2) یکى از آثار شهادت حسین - علیهالسلام - این بود که این محبت در دلها زیاد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم به خاندان نبوت گشت. 5. تأسیس مکتب عالى و همگانى تعلیم و تربیت
یکى از نتایج شهادت سید الشهدا - علیهالسلام - که همواره مورد استفاده عموم و وسایل تعلیم و تربیت و هدایت جامعه و اخلاق فاضله است، برنامه هایى است که به عنوان عزادارى و سوگوارى و ذکر مصائب آن حضرت در طول سال اجرا مىشود. 6. حکومت بنىامیه در افکار مسلمین و سایر ملل
بنىامیه با کشتن حسین - علیهالسلام - گور خود را کندند، و پرده از اعمال و اهداف شوم خود برداشته و خشم و غضب ملتهاى اسلامى را برانگیختند. 7. گرفتارى بنىامیه به شورش و انقلاب
یکى از عکس العملها و نتایج شهادت و مظلومیت حسین - علیهالسلام - شورشها و انقلابهایى بود که براى بر انداختن حکومت امویین در جهان اسلام بر پا شد. بعد از این انقلاب، انقلاب مختار شروع شد، و همواره شورش و انقلاب بود تا سلطنت بنىامیه منقرض گردید. 8. تحول فکرى
یکى از بیمارىهاى خطرناک فکرى که پس از رحلت پیامبر اکرم - صلىاللَّه علیه و آله و سلم - اجتماع مسلمانان به آن گرفتار شد این بود که بسیارى از مردم زمانى که در برابر عمل انجام شده قرار مىگرفتند هر حکومتى را که روى کار مىآمد واجبالاطاعه و بیعت با آن را لازم الوفا مىدانستند. حسین - علیهالسلام - با این فکر غلط و خطرناک نیز مبارزه کرد و مردم را از این اشتباه که حکومتهایى مانند حکومت بنىامیه و یزید واجب الاطاعهاند، بیرون آورد و فهماند که نه فقط اطاعت از آنها واجب نیست بلکه کوشش براى برانداختن آنها و تأسیس حکومت اسلامى، لازم و واجب است. 9. عکسالعمل جاویدان و پایدار
آثار جهاد حسین - علیهالسلام - در تاریخ جاویدان ماند و همواره نیرو بخش اصلاحطلبان و مجاهدان راه حق و عدالتخواهان است. شهادت حسین - علیهالسلام - و فداکارى اصحاب و اسارت اهل و عیالش، جمال زیباى حقیقت و انسانیت را نشان داد و دلها را به عالم معنا متوجه ساخت، و به همه فهماند که انسانیت یک معناى عالیترى غیر از این اندام ظاهر و یک مشت گوشت و استخوان و رگ و پیه است، و اگر انسان در وادى آدمیت سیر کند، آنقدر قوى و شرافتمند مىشود که با هیچ یک از قواى مادى نمىتوان بر او تسلط یافت و با تمام لذتهاى مادى و مقامات دنیایى نمىتوان او را خرید. 1) سوره توبه، آیه 120 برچسبها: دوستی [ چهارشنبه 85/10/27 ] [ 12:46 عصر ] [ حسین علی شیخ ]
السلام علیک یا فاطمة المعصومه (س) میلاد شفیعه محشر بر همه عاشقان مبارک باد به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو زپای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام
حضرت فاطمه معصومه (س) در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. این بانوی بزرگوار، از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکو سرشت به شمار می رفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکان داران کشتی انسانیت بودند. سرچشمه دانش حضرت معصومه (س) در خاندانی که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقی بود، پرورش یافت. پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام، یعنی حضرت رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز بر عهده گرفت. در اثر توجهات زیاد آن حضرت، هر یک از فرزندان امام کاظم (ع) به مقامی والا دست یافتند و زبانزد همگان گشتند. ابن صباغ ملکی در این باره می گوید: ?هر یک از فرزندان ابی الحسن موسی معروف به کاظم، فضیلتی مشهور دارد?.بدون تردید بعد از حضرت رضا (ع) در میان فرزندان امام کاظم(ع) حضرت معصومه (س) از نظر علمی و اخلاقی، والا مقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامی، لقب ها، تعریف ها و توصیفاتی که ائمه اطهار (ع) از ایشان نموده اند، آشکار است و این حقیقت روشن می سازد که ایشان نیز چون حضرت زینب (س) ?عالمه غیر معلمه? بوده است.
برچسبها: دوستی [ شنبه 85/9/4 ] [ 7:15 عصر ] [ حسین علی شیخ ]
در سوگ امام صادق(علیه السلام) مدینه در سوگ تو گریست رحلت تو، داغى سنگین بود و به خاک سپردنت داغى سنگین تر، سیل اشک از دیدگان جارى بود، تشییع کنندگان، ناباورانه در پى جنازه مطهرت به سوى بقیع رهسپار شدند و مدینه تعطیل شد و هر خانه اى ماتمکده اى حزن آلود! آرى....اى امام صادق(علیه السلام) معصومى بودى که در بقیع به خاک آرمیدى، آیا تشییع کنندگانت مى دانستند که چه کوه عظیمى را بر دوش مى کشند؟ خوشا بر خاک بقیع که پیکر پاک تو را در بر کشید. درود بر «ام فروه» که مادر والا قدر تو بود و گوهرى چون تو را در دامان پروراند. اى صادق آل پیامبر: با بیان بلیغ و کلام فصیح، زبان رساى اسلام بودى. با سخنان حکمیمانه، منطق استوار و علم سرشار، برگزیده روزگار بودى و بنده شایسته پروردگار. تجسم صبر و اخلاص بودى. چشمه جود و سخاوت و کوه حلم و بردبارى، نام آور فراست و شجاعت و جلوه هیبت و جلالت. چهره فروزان اهل بیت بودى و وارث علوم رسالت. از سلاله پیامبران بودى و عطر و بوى پیامبر را مى دادى و مهابت و شکوه او را داشتى. اى خورشید مدینه دانش: سالهاى سیاه، ابرهاى سلطه امویان، آسمان جهان اسلام را تاریک کرده بود و سالهاى تیره تر حکومت عباسیان، مسلمانان را به تیرگى نشانده بود در میان این دو فصل« سیاه و سرد و ابر آلود» چند صباحى که خورشد وجود تو تابید، اسلام و قرآن را جان بخشید، نهال حق پا گرفت و افق اندیشه ها تابان شد. دین، زنده به نام تو گشت. درخت علم، در بوستان کلام تو روئید. گلشن فضل از چشمه دانش تو سیراب شد. کتاب فقه با «الفباى جعفرى» نگاشته گشت. وقتى تو سخن مى گفتى، طبیعى بود که حسودان و عنودان، زبان طعن بگشایند و تیغ دشمنى برکشند. کدام دانشورى را مى توان شناخت که از گنج دانشت، بهره نبرده باشد؟ کدام معلمى را مى توان نام برد که به اندازه تو تربیت مکتب عترت داشته باشد؟ کدام حوزه است که «شاگردى تو» بر سر در آن نقش نبسته است؟ کدام فقیه است که خوشه چین خرمن «حدیث» تو نیست؟ وقتى چهار هزار قلم، حکمت و حدیث و فقه را از عرش بلند «علم لدنى» تو، بر فرش کتب و دفاتر فرود مى آورند. وقتى چهار هزار شاگرد، همچون نسیمى خوشبوى، از کوى معارف تو گذشته و در پهنه قلمرو اسلام پخش مى شدند و «قال الصادق» گویان، کام تشنگان معرفت را عطر آگین مى ساختند. وقتى منطق اهل بیت و برهان عترت، قوى تر و بران تر بود. وقتى مردم، گاهى از لابلاى گرد و خاکهاى برانگیخته بدعت گذاران و تحریف گران، چهره اسلام ناب محمدى را مى دیدند و فریفته جذبه هاى آن مى شدند. وقتى سلسله نورانى راویان احادیث، حلقه اى از تعبد و اطاعت بر گرد «آل الله» مى زدند. وقتى «ابان بن تغلب»ها، «هشام ابن حکم»ها، «مومن طاق ها» حامل و ناقل علوم تو بودند. وقتى «جمیل ابن دراج»ها، ابو بصیرها، زراره ها، سماعه ها، فقه و حکمت را در افق اندیشه ها و مزرعه دلها مى افشاندند. وقتى «حمران ابن اعین»ها، على ابن حمزه ها، عمار ساباطى ها، جابر ابن حیان ها مفضل ها، صفوان ها، سیراب شدگانى از کوثر زلال دانش تو بودند و جامى از این زمزم جوشان، به جان هاى تشنه مى نوشاندند و کام دلها را حلاوت (مکتب عترت) آشنا مى ساختند و نه تنها علم، که عمل هم مى آموختند و نه فقط دانش که دین را هم از زبان تو مى گرفتند. وقتى با تابش مهر درخشان تو، مجالى براى خود نمایى شب پره ها نمى ماند،.... آرى در آن شرایط، روشن بود که خفاشان کور سو، نگذارند فروغ فروزانت جلوه گرى کند. و این گونه بود که تو، در عین شهرت و اعتبار و نفوذ و محبوبیت، همچنان «مظلوم» بودى و مظلومى اى امام صادق(علیه السلام). تو ناصر حقایق، دچار منصور دوانقى بودى، آن باطلى که لباس حق پوشیده و جامه خدمت و خلافت به بر کرده بود تا رعیت را در هیأت شبانى بفریبد و گرگ ایمان و جان آنان شود. شهادت تو، نشانى از مظلومیت خط اهل بیت بود. و باید به حق گفت که تو امام صادقان و صادقى از امامانى(1). امامت امام صادق(علیه السلام) در رابطه با خلفاى طاغوتى، بیشتر در عصر سلطنت منصور دوانیقى، دومین خلیفه عباسى بود، یازده سال از امامت آنحضرت در این عصر گذشت و سرانجام به دستور منصور، آن حضرت را به شهادت رساندند، برخوردهاى سیاسى امام صادق(علیه السلام) با منصور، بسیار بود، لازم است در اینجا نخست چهره منصور را معرفى کنیم، سپس نظر شما را به ذکر چند نمونه از برخوردهاى امام صادق(علیه السلام) با او جلب نماییم: «منصور دوانیقى» دومین طاغوت عباسى، از خونخواران بى رحم تاریخ است که با خشن ترین برخورد، به آل محمد(صلى الله علیه وآله) ستم کرد. لازم به تذکر است که امام صادق(علیه السلام) در مدینه مى زیست، هنگامى که زمام خلافت به دست بنى عباس افتاد، عبدالله سفاح (نخستین خلیفه عباسى) آن حضرت را از مدینه به عراق طلبید، ولى پس از دیدن معجزات و کرامات و فضایل، از آن حضرت او را مرخص کرد، امام به مدینه بازگشت، هنگامى که منصور دوانیقى (دومین خلیفه عباسى) به خلافت رسید، آن حضرت را در سال (145 هـقـ) با اهانت و جسارت به عراق و کوفه طلبید، ومدتى آن حضرت را تحت نظر در عراق نگه داشت و پنج بار او را احضار نمود و تصمیم بر قتلش گرفت، وى بر اثر بروز معجزات و...از قتل آن حضرت صرف نظر کرد(1) و پس از مدتى امام به مدینه بازگشت، بنابراین غالب برخوردهاى امام با منصور در عراق (در کوفه وحیره و...) رخ داده است. اینک با توجه به ماجرا و تذکر فوق، به چند نمونه زیر که بیانگر برخورد قاطع امام صادق(علیه السلام) با این طاغوت قلدر است، توجه کنید: یک: پاسخ کوبنده امام صادق(علیه السلام) به نامه منصور منصور دوانیقى در ضمن نامه اى به امام صادق(علیه السلام) نوشت: « چرا مانند سایر مردم به مجلس ما نمى آیى و در اطراف ما حاضر نمى گردى؟» امام صادق(علیه السلام) در پاسخ او نوشت: لیس لنا ما نخافک من اجله و لا عندک من امر الاخرة ما نرجوک له و لا انت فى نعمة فنهنئک و لا تراها فى نقمة فنعزیک بها. فما نصنع عندک؟ ----------------------------------------------------- 1- اقتباس از کشکول شیخ بهائى (ترجمه شده)، ص 272. برچسبها: دوستی [ شنبه 85/8/27 ] [ 12:31 صبح ] [ حسین علی شیخ ]
میلاد با سعادت مولای متقیان حضرت علی (ع)و روز پــــدر بر همــگان مبــارک بــادویژگی های برجسته ی علی(ع)علی(ع) فرزند ابوطالب و نوه ی عبدالمطلب است. هاشم جد او به شمار می رود. سیزده سال قبل از بعثت، در عرصه ی عالم خاکی ظهور کرد. کنیه ی او ابوالحسن و حیدر لقب اوست. علی(ع) از دوران کودکی پرورش یافته ی پیامبر بود و معرفت و حکمت و اخلاق را از او آموخت. برای شناخت بیش تر امام علی(ع) به بیان برخی ویژگی های برجسته ی آن حضرت می پردازیم:1. ایمان امیرالمؤمنین اولین کسی است که رسول خدا را تصدیق کرد و به او ایمان آورد و به نماز او اقتدا کرد.[1] حضرت جای گاه خود و یاران پیامبر را چنین توصیف می کند: «ما پیوسته و پی گیر در کنار رسول خدا(ص) با پدران و فرزندان و برادران و عموهای مان می جنگیدیم. و این امر جز افزودن بر ایمان مان و پذیرش و فرمان برداری بیش تر حق، پی آمدی نداشت.»[2] 2. موقعیت سنجی با این که، امت پیامبر، پس از وفات آن حضرت، در امر خلافت، گرفتار اختلاف شدند و امانتی که پیامبر به دست علی(ع) سپرد، توسط افراد کینه توز غصب شد، ولی علی(ع) با موقعیت شناسی، صبر را بر تقابل ترجیح داد. و با سکوت، در مقابل فتنه و آشوب ایستاد تا این که، دین رسول الله بماند. حضرت در نامه ای به مردم مصر، جریان سقیفه را توضیح می دهد: «مردم را دیدم پیرامون دیگری گرد آمده اند و با او بیعت می کنند. دست از هرکاری برداشتم و بیعت نکردم تا آن گاه که دیدم بازگشتگان از اسلام بازگردیده، به نابودی دین محمد(ص) فرا می خوانند؛ لذا ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، در ساختمان آن شکستگی و رخنه ای ببینم، یا آن را سراسر ویران بیابم که مصیبت چنین پیش آمدی بر من، بسی گران تر است تا از دست رفتن سرپرستی شما که بی گمان بهره ی روزهایی اندک است.»[3] 3. آگاه ساختن مردم و آشنا کردن آن ها به حقوق اجتماعی «آن گونه سخنانی که با گردن کشان خودکامه می گویند، با من نگویید و چنان که در نزد خودخواهان تندخو محافظه کاری می کنند، با من محافظه کاری نکنید. و با ظاهر سازی معاشرت نداشته باشید و درباره ی من گمان نبرید که اگر سخن حقی به من گفته شد، آن را سنگین احساس کنم، و نه این که بپندارید که من خواستار بزرگ داشت خود از سوی شما هستم»[4] 4. خلوت گری عشق علی(ع) امیرالمؤمنین(ع) با همه ی عظمت و بزرگی، به درگاه خدا رو می آورد و با او خلوت و زمزمه می کرد. و چنین با خدا می گفت: «خدایا، گناهی را از من بیامرز که تو از من بدان داناتری. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا، گناهی را از من بیامرز که از درونم وعده کردم و بدان وفا کردنی در نزد من برایش نیافته ای. خدایا، گناهی را از من بیامرز که به زبانم خواسته ام به سوی تو تقرّب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت کرده است. خدایا به گوشه ی چشم اشاره کردن ها و سخنان بیهوده گفتن ها و خواسته های ناروای دل و لغزش های زبان را از من بیامرز.»[5] 5. هدایت ساختن مخالفان خوارج و اهل نهروان از معاندان و مخالفان جدی حضرت علی(ع) بودند که با روش های گوناگون با آن حضرت مخالفت می نمودند؛ ولی امام علی(ع) در تعلیم و هدایت و آگاه سازی آن ها کوتاهی نکرد و در نامه ها و خطبه هایش، آن ها را به انحرافاتشان گوشزد نمود.[6] 6. تدریس و آموزش اخلاق اسلامی علی(ع) مانند سایر زما م داران نبود که تنها به حکومت داری خویش بیندیشد و از هدایت گری که مهم ترین وظیفه ی امامان است، غفلت نماید. به همین دلیل، نهج البلاغه، سرشار از ره نمودهای اخلاق نظری و عملی است. بیانات اخلاقی امام به جهان بینی و فرجام شناسی آن حضرت وابستگی معناداری دارد. غیبت نمودن مردم، مراء، لجاجت، خصومت، خشم، حسد، خودپسندی، حرص، کبر، آزمندی، دنیاپرستی، تنگ چشمی نمونه هایی از اخلاق ناپسند است که امام بدان پرداخته است.[7] خوش خویی، در اختیار بودن زبان، اقدام کردن به کارهای پسندیده، صبر و پایداری، راستی در گفتار، فروتنی، دانش و بردباری نمونه هایی از درس های اخلاق پسندیده ی امام علی(ع) است.[8] /[9] 7. تبیین فلسفی و عقلی حقایق امام علی(ع) در بیان حقایق الهی تنها به ذکر چند توصیه ی اخلاقی اکتفا نمی کرد؛ بلکه با روش عقلی و استدلالی به توصیف آن ها می پرداخت.[10] برای نمونه، در جهت اثبات وحدت ذاتی و تجزیه ناپذیری حق تعالی می فرماید: «هر آن که خدا را توصیف کند و صفاتش را زاید بر ذات بداند او را دو چیز انگاشته، و هرکس او را دو چیز می ا نگارد برای او جزء قائل شده و قائل به جزء، خدا را درست نشناخته است. و کسی که خدا را درست نشناسد به سوی او اشاره می کند، و کسی که به او اشاره کند او را در مکانی محدود دانسته است، و هر که او را محدود بداند او را شمرده و خدا منزه از این نسبت ها است.[11]» خوانندگان گرامی توجه دارند که اسلوبی که امام علی(ع) در مسائل توحیدی بیان می کند، کاملاً عقلی و استدلالی است. شکی نیست که این بیانات از آن علی(ع) است و با سند معتبر تاریخی و نیز یک نواختی سیاق این مطلب مستدل می گردد. امام در خطبه ی دیگری می فرماید:« خداوند با برتری و چیرگی و قدرت خود بر اشیا و پدیده ها، جدا از آن هاست و موجودات و پدیده ها نیز به این که تحت قبضه ی قدرت اویند و بازگشتشان به سوی او است جدا از او هستند، هر کس خدا را توصیف کند محدودش دانسته، و هرکه او را محدود بداند تحت شمارش در آورده و آن موجب بطلان ازلیّت الهی است».[12] و نیز می فرماید: «خداوند واحد و یگانه است اما نه واحدی عددی؛ همیشگی است لیکن نه در محدوده ی زمان، و پایدار است ولی نه به پشتوا نه ای».13 حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مقام اثبات وجود خداوند سبحان و صفات الهی می فرماید: «آیات و نشانه های قدرت خدا، برهان قاطعی بر اثبات هستی او است، بلکه خود وجود او که در همه چیز تجلّی دارد و گواه هستی خویش می باشد. و شناخت او همان توحید و یگانه دانستن او است، و توحید واقعی، جدا دانستن او از مخلوقات است به این معنی که صفاتش را مغایر صفات آن ها بدانیم، نه این که کناره گیری و جدایی جسمانی مقصود باشد. او پروردگار و آفریدگار مطلق است و خود، آفریده و پرورده شده نیست. هرچه در ذهن تصور شود او بر خلاف آن است؛ چون آن چه به تمام ذات و حقیقت شناخته گردد، خدا نیست. او است که دلیل وجود خویش است و وسایل شناسایی را هم خود او فراهم آورده است.»[14]
امام(ع) درباره ی شناخت خداوند، تصریح می کند که «حق تعالی با حواس درک نمی گردد و به مردم، قیاس و تشبیه نمی شود. کیفیت او شناخته نمی شود. خِرَدها توان اندازه گیری او را ندارند و افکار و تخیلات از حریم کبریایی او دورند.[15] «چشم ها و حواس او را نمی بیند، ولی دل ها در پرتو ایمان واقعی و اخلاص، هستی او را درک می کنند، خداوند با اوصاف لطافت، غلظت و حجم توصیف نمی شود. خواست او بدون اندیشه و قصد صورت می گیرد. ظاهر است اما مستقیماً دیده نمی شود، ولی وجودش متجلی است»[16]. [1]. نهج البلاغه، خطبه ی 37 و 131.
[2]. همان، خطبه ی 56.
[3]. نهج البلاغه، نامه ی 62.
[4]. همان، خطبه ی 216.
[5]. نهج البلاغه، دعای 78.
[6]. همان، خطبه ی 29، 34.
[7]. نهج البلاغه، خطبه ی 140، حکمت 298، 225 و خطبه ی 86 و 16 و حکمت 228.
[8]. همان، خطبه ی 176و 23، حکمت 126، 113، 138، 248، 211، 222، 228، 113، 223.
[9]. سیـد مــحـمد مهدی جعفری، آمــوزش نهـج الـبلاغه، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشـاد اسـلامی، ص 323 ـ 392.
[10]. ر.ک: علامه سید محمد حسین طباطبایی، علی(ع) و فلسفه ی الهی، ترجمه ی سید ابراهیم سید علوی، نشر مطهر، زمستان 1379.
[11]. نهج البلاغه، خطبه ی اول.
[12]. نهج البلاغه، خطبه ی 152.
[13]. نهج البلاغه، خطبه ی 185.
[14]. احتجاج طبرسی، طبع دارالنعمان، نجف اشرف، ج 1، ص 299، به نقل از علی و فلسفه ی الهی، ص 69.
[15]. توحید صدوق، ص 79.
[16]. توحید صدوق، ص 308. بر گرفته شده از کاتب :جامعه علوی در نهج البلاغه آقای خسرو پناه
برچسبها: دوستی [ سه شنبه 85/5/17 ] [ 2:7 عصر ] [ حسین علی شیخ ]
به نام خدا
امیدوارم خوش و خرم باشید نمی دونم با کسی رفیق هستید یا نه؟ التماس دعا برچسبها: دوستی [ چهارشنبه 85/2/20 ] [ 7:30 عصر ] [ حسین علی شیخ ]
........
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |