سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستان همدم
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

عشق کربلا

اگر که دل شکسته اى حسین را صدا بزن
وگر ملول و خسته اى حسین را صدا بزن
در این بهار معرفت پرستوى بهارىام
اگر چه پر شکسته اى حسین را صدا بزن
سحر شد و سپیده زد چرا تو همچو مرغ شب
لب از ترانه بسته اى حسین را صدا بزن
تو سر به زانوى غمى زشرم کرده هاى خود
چرا غمین نشسته اى حسین را صدا بزن
اگر به باغ آرزو به عشق کربلاى او
دل از همه گسسته اى حسین را صدا بزن

*******************  

درس‏هاى عاشورا چنان وسیع و گسترده است که نمى‏توان از آن فهرست کاملى داد. بویژه آنکه باگذشت زمان و کاوش هرچه بیشتر و عمیق‏تر و تحلیل دقیق آن روزنه‏هاى جدیدى گشوده و رازهاى نهفته‏اى برملا مى‏شود. اما برخى از کلیات آن دروس عبارتند از:
1- اصالت دادن به حق در حیات اجتماعى و باطل ستیزى «الا ترون ان الحق لا یعمل به والباطل لا یتناهى عنه»
2- تقدم حفظ اسلام بر حفظ جان آن‏طور که شاعر گفته است: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلى فیاسیوف خذینى».
3- شهامت، شجاعت، ایثار، آزادگى، نترسیدن از قدرت‏هاى ظاهرى. مرگ آرى، ننگ هرگز «الموت اولى من رکوب العار».
نخست فلسفه قتل شاه دین این است‏
که مرگ سرخ به از زندگى ننگین است‏
نه ظلم کن به کسى نى به زیرظلم برو
که این مرام حسین است و منطق دین است‏
4- درایت، تدبیر و موقعیت شناسى.
5- مبارزه با علت‏ها به جاى پرداختن به معلول (که علت‏العلل مفاسد اجتماعى حکومت‏هاى طاغوتى‏اند).
6- مهربانى، عطوفت و وفادارى در نیروهاى داخلى (قضیه حضرت ابوالفضل).
7- بزرگوارى و کرامت حتى در برخورد با دشمن (آب دادن به حر و نیروهایش).
8- نقش ارشادى داشتن در همه جا حتى در برابر دشمن در میدان جنگ (سخنرانى‏هاى امام حسین - علیه‏السلام - ).
9- امکان اصلاح و بازگشت در همه حال (توبه حر).
10- نقش فعال و سازنده زن (نقش زینب و مادر وهب).
11- اهمیت نماز، چنان‏که حضرت براى ابوثمامه، چنین دعا کردند: «جعلک الله من المصلین».
12- تصویر زیباى عواطف انسانى (حضور امام بر بالین شهیدان).
13- فرماندهى صحیح و استفاده از تاکتیک‏هاى پیشرفته نظامى (خندق کندن پشت خیمه در اختفا و استتار کامل).
14- هماهنگى نیروها.
15- عدم توجه به کمبودها و اهمیت ندادن به آنها.
16- غیرت و فتوت.
17- مروت و جوانمردى (آغازگر جنگ نبودن).
در شجاعت شیر ربانیستى‏
در مروت خود که داند کیستى‏
و دهها و صدها درس دیگر.

نتایج فداکارى بى‏مانند سیدالشهدا - علیه‏السلام - از هر جهت در راستاى هدف و مقصد آن حضرت شد، و امام در این فداکارى و معامله‏اى که با خدا کرد، نه فقط خسارت و زیان نکرد؛ بلکه سود و فایده‏اى برد که غیر از خدا کسى حساب و مقدارش را نمى‏داند.
این هم یک امر بدیهى و فطرى است که در مبارزاتى که بین حق و باطل واقع مى‏شود، همگان اهل حق را برنده مى‏دانند و هر کس خواستار بودن در صف حق و جبهه حق‏پرستان است.
از وقتى حادثه جانسوز کربلا واقع شد، تا حال کسى پیدا نشده که مایل باشد همکار شمر و حرمله مى‏بود و کسى یافت نشده که از اعمال آنها متنفر نباشد، در مقابل هر عصر و زمان میلیون‏ها مردم آرزو داشته‏اند که از یاران امام حسین - علیه‏السلام - شمرده شوند.

 

«إِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»(1)
براستى که خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏کند.

1. تقرب و ارتقاء درجه‏

یکى از بزرگترین نتایج قیام سیدالشهدا - علیه‏السلام - قرب و ارتقاء درجه آن حضرت نزد خداوند متعال است.
به طورى که از احادیث و اخبار استفاده مى‏شود، فداکارى حسین - علیه‏السلام - و تحمل آن نوائب و مصایب در راه خدا و نجات دین خدا، نتایج بزرگ و برکات بسیارى در پى داشت که زبان و قلم از توصیف و تشریح آن عاجز است.

2. نجات اسلام‏

مهمترین نتیجه قیام حسین - علیه‏السلام - نجات اسلام از چنگال نقشه‏هاى بنى‏امیه است

مظلومیت سیدالشهدا - علیه‏السلام - آن چنان احساسات را بر ضد آنها به هیجان آورد که مردم على‏رغم سیاست آن‏ها، التزامشان به سنن و احکام اسلام بیشتر شد.

3. بیدارى شعور دینى‏

خلوص نیت، فداکارى شجاعت اخلاقى و نترسیدن از مرگ که از صفات ممتاز و برجسته مسلمانان عصر پیامبر بود، از بین رفته و از آن قهرمانان فضیلت که شهادت در راه نصرت دین و مرگ با عزت را به زندگى ذلت‏بار ترجیح مى‏دادند، جز تعداد انگشت‏شمارى باقى نمانده بود. شهادت امام و اصحاب نامدارش احساسات را بیدار و خصال انسانى را زنده ساخت و به مسلمانان درس مردانگى و استقامت داد که هر چه بنى‏امیه آن‏ها را سرکوب مى‏نمودند، و شکست مى‏دادند، و کشته مى‏شدند. روحیه آنان شکست نمى‏خورد و کشته شدن در راه هدف را افتخار مى‏شمردند

 

4. محبوبیت اهل بیت علیهم السلام و عزت بازماندگان‏

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَنُ وُدّاً»(2)
همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و اعمال شایسته به جا آوردند، خداى رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب مى‏گرداند.

یکى از آثار شهادت حسین - علیه‏السلام - این بود که این محبت در دل‏ها زیاد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم به خاندان نبوت گشت.

 

5. تأسیس مکتب عالى و همگانى تعلیم و تربیت‏

یکى از نتایج شهادت سید الشهدا - علیه‏السلام - که همواره مورد استفاده عموم و وسایل تعلیم و تربیت و هدایت جامعه و اخلاق فاضله است، برنامه هایى است که به عنوان عزادارى و سوگوارى و ذکر مصائب آن حضرت در طول سال اجرا مى‏شود.
شاید کسانى باشند که اهتمام شیعه را به برگزارى این مراسم و صرف میلیون‏ها اموال را همه ساله بى‏فایده و اسراف بشمارند؛ ولى اگر فواید معنوى این مراسم و تأثیر آن را در تربیت جامعه و تهذیب اخلاق در نظر بگیرند، تصدیق مى‏کنند که این برنامه‏ها از بهترین راه‏هاى اصلاح و موفق‏ترین مکتب‏هاى تربیتى است.
حسین - علیه‏السلام - با سرمایه اخلاق و نیّت پاک و فداکارى در راه حق، مدرسه‏اى باز کرد که قرن‏هاست کلاس‏هاى آن روزافزون و در همه جا تشکیل و نشریات و مطبوعات آن همواره رو به ازدیاد بوده و افراد در این کلاس‏ها شرکت نموده و درس حقیقت و فداکارى مى‏آموزند.

6. حکومت بنى‏امیه در افکار مسلمین و سایر ملل‏

بنى‏امیه با کشتن حسین - علیه‏السلام - گور خود را کندند، و پرده از اعمال و اهداف شوم خود برداشته و خشم و غضب ملت‏هاى اسلامى را برانگیختند.
مجامع اسلامى با تأثر و تأسف شدید و فوق‏العاده، با این حادثه فجیع برخورد نمودند، و عموم مسلمانان غرق در تألم گشتند.
همه، عمل بنى امیه را تقبیح کردند. همه، آنها را سرزنش نمودند و خطا کارشان شناختند.
مستشرق آلمانى «ماربین» مى‏گوید:
بزرگترین غلطهاى سیاسى امویین که اسم و رسم آنها را از صفحه عالم محو ساخت، کشتن حسین - علیه‏السلام - بود.

7. گرفتارى بنى‏امیه به شورش و انقلاب‏

یکى از عکس العمل‏ها و نتایج شهادت و مظلومیت حسین - علیه‏السلام - شورش‏ها و انقلاب‏هایى بود که براى بر انداختن حکومت امویین در جهان اسلام بر پا شد.
در این شورش‏ها عاملى که بیش از هر چیز مردم را تهییج و تحریک مى‏کرد، شهادت حسین - علیه‏السلام - و دعوت به قیام براى خونخواهى آن حضرت و گرفتن انتقام از بنى‏امیه بود.
خونخواهى حسین - علیه‏السلام - شعارى بود که همه جا از آن طرفدارى مى‏شد ومردم به دور پرچمى که با این شعار افراشته مى‏شد جمع مى‏شدند.
این شورش‏ها اگر چه بسیارى با شکست مواجه شد؛ اما سلطنت بنى‏امیه را رو به سقوط و زوال برد و وضع سیاسى بنى امیه را سست و ضعیف ساخت.

بعد از این انقلاب، انقلاب مختار شروع شد، و همواره شورش و انقلاب بود تا سلطنت بنى‏امیه منقرض گردید.

8. تحول فکرى‏

یکى از بیمارى‏هاى خطرناک فکرى که پس از رحلت پیامبر اکرم - صلى‏اللَّه علیه و آله و سلم - اجتماع مسلمانان به آن گرفتار شد این بود که بسیارى از مردم زمانى که در برابر عمل انجام شده قرار مى‏گرفتند هر حکومتى را که روى کار مى‏آمد واجب‏الاطاعه و بیعت با آن را لازم الوفا مى‏دانستند.
این روش باعث مى‏شد که هر کس مى‏توانست با یک حرکت ناگهانى یا اغفال مردم وضعى را ایجاد و سیاستى را اجرا کند، بنابراین در روى کار آمدن زمامداران، جز زور و قدرت در کار نبود.

حسین - علیه‏السلام - با این فکر غلط و خطرناک نیز مبارزه کرد و مردم را از این اشتباه که حکومت‏هایى مانند حکومت بنى‏امیه و یزید واجب الاطاعه‏اند، بیرون آورد و فهماند که نه فقط اطاعت از آن‏ها واجب نیست بلکه کوشش براى برانداختن آن‏ها و تأسیس حکومت اسلامى، لازم و واجب است.

 

9. عکس‏العمل جاویدان و پایدار

آثار جهاد حسین - علیه‏السلام - در تاریخ جاویدان ماند و همواره نیرو بخش اصلاح‏طلبان و مجاهدان راه حق و عدالت‏خواهان است.
از جمله درس‏هاى عالى و سودمند که هر شیعه و آزادیخواه حق پرست و هر آرزمند تحقق رسالت جهانى اسلام، از واقعه کربلا باید بیاموزد، این است که بداند: نبردى که میان حسین - علیه‏السلام - و یزیدیان واقع شد، هنوز پایان نیافته و تا هنگامى که از شرک و جهل و باطل و ستم و استبداد و به بندکشى بندگان خدا و غصب حقوق

شهادت حسین - علیه‏السلام - و فداکارى اصحاب و اسارت اهل و عیالش، جمال زیباى حقیقت و انسانیت را نشان داد و دل‏ها را به عالم معنا متوجه ساخت، و به همه فهماند که انسانیت یک معناى عالیترى غیر از این اندام ظاهر و یک مشت گوشت و استخوان و رگ و پیه است، و اگر انسان در وادى آدمیت سیر کند، آن‏قدر قوى و شرافتمند مى‏شود که با هیچ یک از قواى مادى نمى‏توان بر او تسلط یافت و با تمام لذت‏هاى مادى و مقامات دنیایى نمى‏توان او را خرید.

1)      سوره توبه، آیه 120

سوره مریم، آیه 96.

برچسب‌ها: دوستی
[ چهارشنبه 85/10/27 ] [ 12:46 عصر ] [ حسین علی شیخ ]

  

                         

                    با سلام وتبریک ایام فرخند

       حضرت امام رضا (ع) و خواهر بزرگوارش 

              حضرت فاطمه معصومه (س)

                        

                       بحث: حقوق متقابل ما و اهل بیت (ع) با استناد

                                از روایات خود اهل بیت (ع)

               پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : سوگند به آنکه جانم در دست اوست، 

               هیچ بنده اى را کردارش سود نرساند، مگر در پرتو شناخت حقّ ما.

                         

                    1  - حقوق ما نسبت به اهل بیت (ع):

                    الف: دوستی و محبت نسبت به آنها

        امام على علیه السّلام : بر شما باد دوست داشتن خاندان پیامبرتان؛

           زیرا که آن حقّ خداست بر گردن شما و موجب حقّ شما بر خدا مى شود.

           آیا نمى بینید این سخن خداى متعال را که:

           «بگو: من در ازاى این از شما مزدى نمى خواهم مگر دوستى با خویشاوندانم».

     ـ امام سجادعلیه السّلام : حسن بن على پس از کشته شدن على براى مردم

           سخنرانى کرد و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: «... من از خانواده اى هستم

           که خداوند، دوستى آنان را بر هر مسلمانى فرض کرده است. او ـ تبارک و تعالى ـ

           به پیامبرش فرمود: "بگو: من به ازاى این از شما مزدى نمى خواهم،

           مگر دوستى با خویشاوندان و هر کس،  نیکى به جاى آورد، براى او در ثواب آن

           خواهیم افزود`. انجام دادن نیکى همان دوستى ما اهل بیت است».

                

                    ب:تمسک و توسل به اهل بیت(ع):

        پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : امامان پس از من، دوازده نفرند که

      نُه نفر آنان از پشت حسین هستند و مهدى این امّت از ماست.

      هرکه پس از من به ایشان تمسک جوید، هر آینه به ریسمان خدا

      چنگ زده است و هر که آنان را ترک گوید خدا را ترک گفته است

 

     امام على علیه السّلام : هرکه به دامن ما چنگ زند، به

    ساحل نجات رسد و هرکه جز راه ما را بپیماید، غرق گردد.

     براى دوستداران ما فوجهایى از رحمت خداست و براى دشمنان

     و کینه توزان ما  فوجهایى از خشم خدا. راه مامستقیم است

         و امر ما باعث هدایت و رستگارى است 

           

                ج:ولایت پذیری از اهل بیت (ع):

         پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله :

     ولایت من و ولایت اهل بیت من مایه ایمنى از آتش دوزخ است.

     امام على علیه السّلام : آنان (آل محمّد) بنیاد دین و تکیه گاه

    یقین اند،تندرونده، به سوى ایشان بر مى گردد و واپس مانده،

    به آنان ملحق مى شود.  ویژگى هاى حقّ ولایت (و امامت) در

     آنهاست و بس و وصیت و وراثت منحصر به آنان است.

        

            د:مقدم داشتن اهل بیت (ع) بر خود:

    رسول خدا صلّى الله علیه و آله مى فرماید: «اهل بیت من،

  ستارگان  اهل زمین هستند.

  پس، از آنان جلو نیفتید و ایشان را جلودار خود سازید،

   چرا که آنان والیانِ پس از من هستند». مردى برخاست و عرض کرد:

   اى رسول خدا!کدام اهل بیتت؟ فرمود: «على و فرزندان پاک او».

   امام صادق علیه السّلام : هرکس ولایت آل محمّد را بپذیرد وآنان

  را به سبب خویشاوندیشان با رسول خدا صلّى الله علیه و آله

   بر همه  مردم مقدّم دارد،

  چنین کسى از آل محمّد است؛ چون ولایت آل محمّد را دارد،

   نه به این معنا که در واقع، جزء این خاندان است،

  بلکه از آنان است به سبب پذیرش ولایتشان وپیروى کردن از آنها.

        

              هـ:درود و صلوات بر اهل بیت (ع):

     پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : هر که نمازى بخواند و در آن بر من

        و اهل بیتم  صلوات نفرستد، نمازش پذیرفته نمى شود.

       امام صادق علیه السّلام : پدرم مردى را دید که به کعبه آویخته و مى گوید:

            اللّهم صلّ على محمّد. پدرم به او فرمود: «اى بنده خدا! آن را ناقص مگو. 

           حقّ ما را ضایع مگردان. بگو: الّلهم صلّ على محمّد و اهل بیته 

                

                   ادامه دارد...

 



برچسب‌ها: مسائل روز
[ سه شنبه 85/9/7 ] [ 9:23 عصر ] [ حسین علی شیخ ]

با سلام

ماه ضیافت الهی با برکاتش وداع گفت

امید وارم بیشترین بهره رو برده باشید

بعد از مدتی اومدم   اومدم حرفای خودمونی شما رو گوش کنم

راستی از ماه رمضان چه خبر؟

حتما همتون خاطرات خوبی رو از ماه ضیافت الهی به یاد دارید

ازتون می خوام هر خاطره ای دارین بنویسید

منتظرتون هستم

 



برچسب‌ها: مسائل روز
[ سه شنبه 85/8/9 ] [ 4:27 عصر ] [ حسین علی شیخ ]

     میلاد با سعادت مولای متقیان حضرت علی (ع)

             و روز پــــدر بر همــگان مبــارک بــاد

                                                                            نمایش تصویر در وضیعت عادی

   ویژگی های برجسته ی علی(ع)

علی(ع) فرزند ابوطالب و نوه ی عبدالمطلب است. هاشم جد او به شمار می رود. سیزده سال قبل از بعثت، در عرصه ی عالم خاکی ظهور کرد. کنیه ی او ابوالحسن و حیدر لقب اوست. علی(ع) از دوران کودکی پرورش یافته ی پیامبر بود و معرفت و حکمت و اخلاق را از او آموخت. برای شناخت بیش تر امام علی(ع) به بیان برخی ویژگی های برجسته ی آن حضرت می پردازیم:

1. ایمان امیرالمؤمنین اولین کسی است که رسول خدا را تصدیق کرد و به او ایمان آورد و به نماز او اقتدا کرد.[1] حضرت جای گاه خود و یاران پیامبر را چنین توصیف می کند: «ما پیوسته و پی گیر در کنار رسول خدا(ص) با پدران و فرزندان و برادران و عموهای مان می جنگیدیم. و این امر جز افزودن بر ایمان مان و پذیرش و فرمان برداری بیش تر حق، پی آمدی نداشت.»[2]

2. موقعیت سنجی با این که، امت پیامبر، پس از وفات آن حضرت، در امر خلافت، گرفتار اختلاف شدند و امانتی که پیامبر به دست علی(ع) سپرد، توسط افراد کینه توز غصب شد، ولی علی(ع) با موقعیت شناسی، صبر را بر تقابل ترجیح داد. و با سکوت، در مقابل فتنه و آشوب ایستاد تا این که، دین رسول الله بماند. حضرت در نامه ای به مردم مصر، جریان سقیفه را توضیح می دهد: «مردم را دیدم پیرامون دیگری گرد آمده اند و با او بیعت می کنند. دست از هرکاری برداشتم و بیعت نکردم تا آن گاه که دیدم بازگشتگان از اسلام بازگردیده، به نابودی دین محمد(ص) فرا می خوانند؛ لذا ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، در ساختمان آن شکستگی و رخنه ای ببینم، یا آن را سراسر ویران بیابم که مصیبت چنین پیش آمدی بر من، بسی گران تر است تا از دست رفتن سرپرستی شما که بی گمان بهره ی روزهایی اندک است.»[3]

3. آگاه ساختن مردم و آشنا کردن آن ها به حقوق اجتماعی «آن گونه سخنانی که با گردن کشان خودکامه می گویند، با من نگویید و چنان که در نزد خودخواهان تندخو محافظه کاری می کنند، با من محافظه کاری نکنید. و با ظاهر سازی معاشرت نداشته باشید و درباره ی من گمان نبرید که اگر سخن حقی به من گفته شد، آن را سنگین احساس کنم، و نه این که بپندارید که من خواستار بزرگ داشت خود از سوی شما هستم»[4]

4. خلوت گری عشق علی(ع) امیرالمؤمنین(ع) با همه ی عظمت و بزرگی، به درگاه خدا رو می آورد و با او خلوت و زمزمه می کرد. و چنین با خدا می گفت: «خدایا، گناهی را از من بیامرز که تو از من بدان داناتری. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا، گناهی را از من بیامرز که از درونم وعده کردم و بدان وفا کردنی در نزد من برایش نیافته ای. خدایا، گناهی را از من بیامرز که به زبانم خواسته ام به سوی تو تقرّب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت کرده است. خدایا به گوشه ی چشم اشاره کردن ها و سخنان بیهوده گفتن ها و خواسته های ناروای دل و لغزش های زبان را از من بیامرز.»[5]

5. هدایت ساختن مخالفان خوارج و اهل نهروان از معاندان و مخالفان جدی حضرت علی(ع) بودند که با روش های گوناگون با آن حضرت مخالفت می نمودند؛ ولی امام علی(ع) در تعلیم و هدایت و آگاه سازی آن ها کوتاهی نکرد و در نامه ها و خطبه هایش، آن ها را به انحرافاتشان گوشزد نمود.[6]

6. تدریس و آموزش اخلاق اسلامی علی(ع) مانند سایر زما م داران نبود که تنها به حکومت داری خویش بیندیشد و از هدایت گری که مهم ترین وظیفه ی امامان است، غفلت نماید. به همین دلیل، نهج البلاغه، سرشار از ره نمودهای اخلاق نظری و عملی است. بیانات اخلاقی امام به جهان بینی و فرجام شناسی آن حضرت وابستگی معناداری دارد.

غیبت نمودن مردم، مراء، لجاجت، خصومت، خشم، حسد، خودپسندی، حرص، کبر، آزمندی، دنیاپرستی، تنگ چشمی نمونه هایی از اخلاق ناپسند است که امام بدان پرداخته است.[7] خوش خویی، در اختیار بودن زبان، اقدام کردن به کارهای پسندیده، صبر و پایداری، راستی در گفتار، فروتنی، دانش و بردباری نمونه هایی از درس های اخلاق پسندیده ی امام علی(ع) است.[8] /[9]

7. تبیین فلسفی و عقلی حقایق امام علی(ع) در بیان حقایق الهی تنها به ذکر چند توصیه ی اخلاقی اکتفا نمی کرد؛ بلکه با روش عقلی و استدلالی به توصیف آن ها می پرداخت.[10] برای نمونه، در جهت اثبات وحدت ذاتی و تجزیه ناپذیری حق تعالی می فرماید: «هر آن که خدا را توصیف کند و صفاتش را زاید بر ذات بداند او را دو چیز انگاشته، و هرکس او را دو چیز می ا نگارد برای او جزء قائل شده و قائل به جزء، خدا را درست نشناخته است. و کسی که خدا را درست نشناسد به سوی او اشاره می کند، و کسی که به او اشاره کند او را در مکانی محدود دانسته است، و هر که او را محدود بداند او را شمرده و خدا منزه از این نسبت ها است.[11]» خوانندگان گرامی توجه دارند که اسلوبی که امام علی(ع) در مسائل توحیدی بیان می کند، کاملاً عقلی و استدلالی است. شکی نیست که این بیانات از آن علی(ع) است و با سند معتبر تاریخی و نیز یک نواختی سیاق این مطلب مستدل می گردد.

امام در خطبه ی دیگری می فرماید:« خداوند با برتری و چیرگی و قدرت خود بر اشیا و پدیده ها، جدا از آن هاست و موجودات و پدیده ها نیز به این که تحت قبضه ی قدرت اویند و بازگشتشان به سوی او است جدا از او هستند، هر کس خدا را توصیف کند محدودش دانسته، و هرکه او را محدود بداند تحت شمارش در آورده و آن موجب بطلان ازلیّت الهی است».[12] و نیز می فرماید: «خداوند واحد و یگانه است اما نه واحدی عددی؛ همیشگی است لیکن نه در محدوده ی زمان، و پایدار است ولی نه به پشتوا نه ای».13 حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مقام اثبات وجود خداوند سبحان و صفات الهی می فرماید: «آیات و نشانه های قدرت خدا، برهان قاطعی بر اثبات هستی او است، بلکه خود وجود او که در همه چیز تجلّی دارد و گواه هستی خویش می باشد. و شناخت او همان توحید و یگانه دانستن او است، و توحید واقعی، جدا دانستن او از مخلوقات است به این معنی که صفاتش را مغایر صفات آن ها بدانیم، نه این که کناره گیری و جدایی جسمانی مقصود باشد. او پروردگار و آفریدگار مطلق است و خود، آفریده و پرورده شده نیست. هرچه در ذهن تصور شود او بر خلاف آن است؛ چون آن چه به تمام ذات و حقیقت شناخته گردد، خدا نیست. او است که دلیل وجود خویش است و وسایل شناسایی را هم خود او فراهم آورده است.»[14]

امام(ع) درباره ی شناخت خداوند، تصریح می کند که «حق تعالی با حواس درک نمی گردد و به مردم، قیاس و تشبیه نمی شود. کیفیت او شناخته نمی شود. خِرَدها توان اندازه گیری او را ندارند و افکار و تخیلات از حریم کبریایی او دورند.[15] «چشم ها و حواس او را نمی بیند، ولی دل ها در پرتو ایمان واقعی و اخلاص، هستی او را درک می کنند، خداوند با اوصاف لطافت، غلظت و حجم توصیف نمی شود. خواست او بدون اندیشه و قصد صورت می گیرد. ظاهر است اما مستقیماً دیده نمی شود، ولی وجودش متجلی است»[16].

[1]. نهج البلاغه، خطبه ی 37 و 131.

[2]. همان، خطبه ی 56.

[3]. نهج البلاغه، نامه ی 62.

[4]. همان، خطبه ی 216.

[5]. نهج البلاغه، دعای 78.

[6]. همان، خطبه ی 29، 34.

[7]. نهج البلاغه، خطبه ی 140، حکمت 298، 225 و خطبه ی 86 و 16 و حکمت 228.

[8]. همان، خطبه ی 176و 23، حکمت 126، 113، 138، 248، 211، 222، 228، 113، 223.

[9]. سیـد مــحـمد مهدی جعفری، آمــوزش نهـج الـبلاغه، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشـاد اسـلامی، ص 323 ـ 392.

[10]. ر.ک: علامه سید محمد حسین طباطبایی، علی(ع) و فلسفه ی الهی، ترجمه ی سید ابراهیم سید علوی، نشر مطهر، زمستان 1379.

[11]. نهج البلاغه، خطبه ی اول.

[12]. نهج البلاغه، خطبه ی 152.

[13]. نهج البلاغه، خطبه ی 185.

[14]. احتجاج طبرسی، طبع دارالنعمان، نجف اشرف، ج 1، ص 299، به نقل از علی و فلسفه ی الهی، ص 69.

[15]. توحید صدوق، ص 79.

[16]. توحید صدوق، ص 308.

بر گرفته شده از کاتب :جامعه علوی در نهج البلاغه

آقای خسرو پناه

 



برچسب‌ها: دوستی
[ سه شنبه 85/5/17 ] [ 2:7 عصر ] [ حسین علی شیخ ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب